آرزویی که به وقوع پیوست/ با تنی بی سر به ديدار یار شتافت
شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۵۶
شهید شیر علی سلطانی سال 1327 در شیراز به دنیا آمد. «پس از گذراندن دوران تحصیلی و با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه نبرد شد و...» زندگیاین شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
به گزارش نوید شاهد فارس، زمانی كه قدم در آستان مسجد المهدی(عج) میگذاری شميم عطر شهادت تو را سرمست میكند. در ناگزير رفتن و ماندن، حسی عجيب، تو را به سمت كتابخانهی مسجد میكشاند. در عطر تغزل و باروت گم میشوی و چشمهايت به مقبرهای كوچك میافتد كه مردی بزرگ با تني بی سر در آغوش شهادت آرميده است. آخرين واگويه هاي خود را كه بر سنگي كبود نقش بسته است مرور مي كني : آرامگاه ابدي شهيد حاج شير علي سلطاني فرزند امير متولد 1327 كه در تاريخ دوم فروردين ماه 1361 در منطقه ي شوش و در جريان عمليات فتح المبين به درجه ي رفيع شهادت نايل آمد.
شهيد «شیرعلی سلطانی» در محلهی كوشك قوام شیراز در خانوادهای متدين و مذهبی ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصيلات خود را تا سال ششم ابتدايی گذراند. پس از آن بر حسب علاقه به حوزه علميه رفت. اين شهيد بزرگوار در ايام شكوهمند انقلاب اسلامی و همزمان با اوجگيری مبارزات امت اسلامی عليه حكومت ستم شاهی در بسياری از فعاليتهای سياسی و انقلابی شركت كرد و در اين مسير بارها از سوی مقامات امنيتی رژيم مورد بازخواست قرار گرفت.
پس از پيروزی انقلاب اسلامی به خیل سبزپوشان سپاه پاسداران پیوست و با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه نبرد شد. شهيد سلطانی ايام جوانی دل سرودههای خود را كه از زلال روحی آرام و ملكوتی سرچشمه میگرفت با صدای دلنشين و خوش آوای خويش در هم آميخته و مجالس و محافل مذهبی و شامگاهان مغموم جبهه را با طنين كلام آسمانی خود شور و حالی خاص می بخشيد. هنوز آوازهای زخمی او از گوشه گوشه ی جبهه های جنوب به گوش می رسد آن اسوه ي تقوا و ايمان در قبر كوچكي كه در كتابخانه ي مسجدالمهدي (عج) براي خويش حفر كرده بود شبان تيره ي دنيا را با عطر نافله هاي خويش در آميخت و آنگاه كه با تني بي سر به ديدار دوست شتافت، زمين و زمان را شرمندهی اين كلام آتشين خود نمود كه من شرم دارم كه در محضر آقايم اباعبدالله(ع) سر داشته باشم. روح ملكوتی او سرانجام در آستانه ی بهار 1361 در آسمان بيكران شوش به پرواز درآمد و در جواب قدسيان عالم ملكوت آرام گرفت.
پس از پيروزی انقلاب اسلامی به خیل سبزپوشان سپاه پاسداران پیوست و با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه نبرد شد. شهيد سلطانی ايام جوانی دل سرودههای خود را كه از زلال روحی آرام و ملكوتی سرچشمه میگرفت با صدای دلنشين و خوش آوای خويش در هم آميخته و مجالس و محافل مذهبی و شامگاهان مغموم جبهه را با طنين كلام آسمانی خود شور و حالی خاص می بخشيد. هنوز آوازهای زخمی او از گوشه گوشه ی جبهه های جنوب به گوش می رسد آن اسوه ي تقوا و ايمان در قبر كوچكي كه در كتابخانه ي مسجدالمهدي (عج) براي خويش حفر كرده بود شبان تيره ي دنيا را با عطر نافله هاي خويش در آميخت و آنگاه كه با تني بي سر به ديدار دوست شتافت، زمين و زمان را شرمندهی اين كلام آتشين خود نمود كه من شرم دارم كه در محضر آقايم اباعبدالله(ع) سر داشته باشم. روح ملكوتی او سرانجام در آستانه ی بهار 1361 در آسمان بيكران شوش به پرواز درآمد و در جواب قدسيان عالم ملكوت آرام گرفت.
انتهای متن/
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار : ۲
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۶
خیلی جالب بود
سلام وصلوات بر روح مطهر وپاکش خوشا به سعادتشون
واقعا مردان بزرگی بودند.خوش به سعادتشان
اللهم ارزقنا
درود بر شرفشان
پاسخ ها
گمنام
| | ۱۶:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۱۱