زندگي نامه و وصیتنامه پاسدار فداکار اسلام شهيد عبدالکريم آزادي
سهشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۲۶
الحال كه عازم سفرى بس طولانى هستم و كولهبار دردها و رنجهاى دنياى سياه تر از ظلم نتوانست بر من غالب آيد پيوسته احساس مىكنم لحظه به لحظه به ديار آبادى دوست نزديكتر مىشوم. الحال خداوند را با چشم دل مشاهده مىكنم كه گويى مرا مىخواند
بسم الله الرحمن الرحيم
متن زندگي نامه پاسدار فداکار اسلام شهيد عبدالکريم آزادي
شهيد آزادي در 1شهريور ماه سال 1345 در خانواده اي فقير در روستاي چغاسائي از بخش خشت ديده به جهان گشود . وي در سن 7 سالگي در همين روستا وارد دبستان گرديد و تا کلاس دوم را در آموزشگاه چغا سائي تحصيل نمودند و چون مشکلات زندگاني و کمبود کار در روستا ايشان را به خشت وادار نمود شهيد آزادي نيز همراه خانواده به خشت مي آيد و در دبستان شهيد صالحي خشت به تحصيل ادامه داد و کلاس پنجم را در اين دبستان به پايان مي رساند و سالي بعد در مدرسه راهنمايي شهيد ساجدي خشت مشغول تحصيل مي شود ولي چون مي ديد که پدرش براي به دست آوردن معاش روزانه آنها خيلي سختي مي کشد ترک تحصيل مي نمايد و پدرش را در امرار معاش خود و برادران کمک مي نمايد . شهيد آزادي در سال 1358 به شغل مقدس درجه داري در ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران استخدام مي گردد و دوره آموزش را در بهبهان پادگان آموزشي شهيد شاملو به پايان مي رساند و بعد از دوره آموزشي به شهرستان آبادان منتقل مي گردند شهيد آزادي مدت 2 سال در اين شهر مشغول خدمت بود و حتي دو ،سه مرتبه به جبهه حق بر عليه باطل اعزام مي گردند و بعد از گذشت زمان شهيد آزادي داوطلبانه در ميان هم قطاران خود عازم جبهه خونين کردستان مي گردند و پس از 3 ماه پيکار با اين دشمنان بعثي از خدا بي خبر سرانجام در تاريخ 14/12/66 مورد اصابت گلوله قرار مي گيرد و به جمع شهيدان جاويد مي پيوندد -روحش شاد
بسم الله الرحمن الرحيم
آن هنگام به اهل ايمان خطاب رسد كه اى نفس مطمئنه و دلآرام به ياد خدا، امروز به حضور پروردگارت بازآى كه تو خشنود به نعمتهاى اويى و او راضى از اعمال نيك توست. بازآى درصف بندگان خاص من و در بهشت رضوان من داخل شو.خدمت امام زمان(عج) فرمانده بحق رزمندگان اسلام و نايب برحقش خمينى كبير، خالصانه سلام عرض مىكنم و خدمت پدر و مادر گراميم صميمانه سلام عرض مىكنم. وصيتنامهاى كه هماكنون در دست شماست گوينده پيامى است كه از سوى يكى ديگر از سربازان امامعصر(عج) است .اين وصيتنامه شايد زمانى به دست شما برسد كه فرزند شما در جوار دوست باشد و به لقاءالله پيوسته باشد. الحال كه عازم سفرى بس طولانى هستم و كولهبار دردها و رنجهاى دنياى سياه تر از ظلم نتوانست بر من غالب آيد پيوسته احساس مىكنم لحظه به لحظه به ديار آبادى دوست نزديكتر مىشوم. الحال خداوند را با چشم دل مشاهده مىكنم كه گويى مرا مىخواند با سفير گلوله دشمن به سويش بشتابم. او مىگويد هركس عاشق من شد او را مىكشم، من كوچكتر از آن هستم كه بگويم عاشق اويم لكن اميدوارم كه شهادت در راهش نصيبم شود. خدايا تو خود شاهدى و ناظرى كه هدفى جز رضاى تو نداشته و ندارم. خدايا تو خود گواه هستى كه من با اين سن نسبتا كم احساس مىكنم پيش امام زمان و خانوادههاى شهدا شرمسارم كه چرا اينچنين من نتوانم در جبهه باشم. ظلم و ظالم برايم همچون استخوانى است كه در گلويم است و دنيا را پستتر از آن مىدانم كه به خاطر آن در گودالها و چالهاى خطرناكى بيفتم و فريب آن را بخورم. خدايا در هجدهمين بهار زندگيم است كه سوز و گدازى عجيب پروانهوار به گرد شمع فروزان تو مىچرخم و مشتاق وصال تو هستم. پس تو اين آرزوى حقير را مستجاب گردان. اين وصيتنامه را فقط به خاطر وظيفهاى كه بر دوش من است و براى نسلهاى بعد از ما مىنويسم تا اين حقيقت در تاريخ بر جهانيان ثابت بماند كه ما سربازان مهدى شعار هيهات منا الذلة را سرلوحه زندگى خود قرار دادهايم و رفتيم تا خط امام خمينى باقى بماند. پدر و مادر عزيزم زبان قاصر است از ثناى خداوند منان به دليل زحمتها و رنجهايى كه شما به خاطرم در اين مدت زندگيم كشيدهايد. اما اين را بدانيد كه شما پيش خدا روسفيد هستيد و من هم پيش سرورم امام حسين(ع) سرافراز هستم. توصيه و وصيت من به شما اين است كه اولا پشت سر رهبر انقلاب را لحظهاى رها نكنيد. نه يك قدم عقبتر و نه يك قدم جلوتر از امام باشيد. هميشه مطيع رهبر باشيد تا راه رستگارى را دريابيد. وصيت مىكنم شما را كه در مرگ من گريه نكنيد.والسلام- عبدالكريم آزادى
نظر شما