زندگي نامه شهيد ماشاءالله هادي/ شهادت 24 آذر ماه
پدر هر روز که از حسينيه کنار خانه اش می گذشت نگاه به تکيه و نخل هاي قد برافراشته آن مي کرد و زير لب زمزمه اميدوارانه داشت که خداوند فرزندي صالح به او عطا کند.کم کم روزهاي انتظار به سر مي رسد و پدر مي شود. گل اميدش در دهم اردبیبهشت 46 شکفته بود و خانه اش بوي گل بهشتي مي داد ماشاءالله در قريه سورمق پاي به عرصه وجود نهاد.
او کودکي هاي شيرين خود را به خاطره ها سپرد و در دبستان درس و مدرسه را شروع کرد و پله هاي دانش را يکي پس از ديگري با موفقيت پيمود و تا نيمه هاي کلاس پنجم ابتدايي تحصيل را ادامه داد. اخلاق ماشاءالله مثال زدني بود.خورشيد لبخند از روي گونه هايش پنهان نمي شد. نشاط با او مهربان بود و دوست داشتن جزء لاينفک زندگي و جواني او بود. خدا دوست و مردم دوست بود دلخوشي اش اين بود که در کاري شرکت داشته باشد که دست يکي را بگيرد ماشاءاله از روزي که با نام امام آشنا شد عشق را هم در خانه دل به مهماني فراخواند همه جا با بچه هاي انقلاب بود .
اصلاً خودش اصيل ترين فرزند انقلاب
بود .با نهضت روح الله جوش خورده بود وجودش در همه راهپيمايي هاي آن روزگار نمود و نشاني
روشن داشت.
مسجد که تشکيل شد خانه اميد ماشاءالله هم افتتاح شد آن قدر در مسجد ذوب مي شد و مي ماند . تا اين که ماشاءالله لباس سربازي به تن کرد.
( یگان اعزامی سپاه ) خوابشان کم بود و تلاششان زياد. ماشاءالله دور و برش را که نگاه کرد و ديد که بسياري از دوستانش شهيد شده اند. رضا،محمد،جواد و خيلي هاي ديگر، ديگر طاقت نياورد و به همه خواسته ها پشت پا زد و رفت.
براي آخرين بار ماشاءالله با پدر و مادر
خداحافظي کرد و به جبهه شتافت اين بار تصميم گرفته بود که مجنون گير شود در جزيره مجنون خودش را آماده کرد تا فرمان(الرحيل)در رسد.
سر انجام در تاريخ 24 آذر ماه سال 66 به ديدار معبود خويش شتافت.
دو سه روز بعد پيکر پاک اين شهيد بزرگ را بر بال دست ها گرفتند و در آشيانه بهشت شهداي سورمق آرام گرفت تا ناصحمان باشد.
روحش شاد و يادش گرامي باد
منبع:مرکز اسناد ایثارگران فارس