خاطره ای از فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی (عج) شهید عبدالعلی ناظم پور؛ پایان خوش
نوید شاهد فارس: شهید عبدالعلی ناظم پور در 18 دی ماه سال 1340 در جهرم دیده به جهان گشود.
وی تا مقطع دیپلم را در جهرم گذراند.
ور در حالی که 17 ماه وشش روز از ازدواجش می گذشت در چهارم بهمن ماه سال 65 در عملیات کربلای 5 (شلمچه) به شهادت رسید.
روحش شاد.
پایان خوش
تقدیر نوشته ها را کسی نمی داند اما از قدیم ها ، سمت شمال غرب جهرم ، باغ آلویی متعلق به آسید عبداله مصباح بود که بین باغ های پرتقال و لیمو ترش ونخلستان ها ، تک بود و جهرمی ها آن را با نام باغ آلویی می شناختند . آسید عبدالله ، این باغ را بابت حساب کتاب خمس و زکات اموالش به حاکم شرع داد و تصمیم گرفته شد که اموات مسلمین در آن جا دفن شود . به مرور زمان ، کلمه ی آلویی به آلونی تغییر اسم داد و شد قبرستان اموات مسلمین .
از سال 1330 دفن اموات ، شروع شد وشهدای انقلاب جهرم هم ، اولین شهدایی بودند که در آن دفن شدند . وقتی آیت الله حق شناس ، از دنیا رفت ودر قبرستان آلونی او را دفن کردند بیش از همه عبدالعلی ناظم پور ، به زیارتش می رفت . جنگ که شروع شد با شهادت رزمنده ها ، قبرستان آلونی را هم اسمش عوض کردند و گذاشتند گلزار شهدای فردوس ، هر شهیدی را که در آن جا دفن می کردند ، عبدالعلی ناظم پور می آمد فاتحه ای می خواند و می گفت « خوش به حالت ، تو هم همسایه ی آقا شدی کاش منم ... »
وقتی بالای مزار ایت الله حق
شناس می رفت تا فاتحه ای بخواند ، برای شهید شدنش دعا می کرد و از آقا می خواست که
:« جایی نزدیک خودت فکر منم باش آقا جون » .
در جبهه هم که بود بچه های تخریب چی به او « عبدالعلی» دلبسته بودند و او هم دلبسته فرمانده اش « خلیل مطهر نیا » بود . خلیل هم ، خیلی به او علاقه داشت به طوری که حتی بعد از شهادت هم ، دلش نیامد تنها به جهرم بر گردد ، گوشه ی معراج شهدا منتظر عبدالعلی ماند تا او هم شهید شود و هر دو با هم به جهرم برگردند ، و این بار ، به قول خودشان افقی و روی شانه ی بچه های لشکر ، روی شانه ی همشهری ها ، به قول خو دشان برای این که پاهایشان خشته نشود بچه ها را روی دوش می گیرند و به شهرشان بر می گردنند . تقدیر چنین بود که شهدا بالا سر آیت الله حق شناس دفن شوند ردیف ردیف ، عملیات به عملیات ، والفجر1و 2 ، خبیر ، بدر ، والفجر8 ، کربلای 4 ، و حالا هم شهدای کربلای پنج .
... تشییع جنازه شان محشر بود . مردم ریخته بودند توی خیابان ها و « حسین حسین » می کردند . « آقای آیت اللهی » بر جنازه شان نماز خواند و سخنرانی غرائی ایراد کرد به طوری که بعد از تشییع جنازه ، یک گردان آدم آمدند اسم نوشتند برای جبهه ... سابقه نداشت که بعد از تشییع جنازه ی یک شهید ، این قدر آدم از جهرم راهی جبهه بشوند . اما کار ، کار خلیل بود و کاکا علی ... مجلس ختم در مسجد جامع ، جای سوزن انداختن نبود . آیت الله حائری هم از شیراز امده بود . خانواده ی شهید ایرلو و شهید رضازاده . بچه های تخریب چی از برازجان ، فسا ، کازرون ، شیراز ...
تقدیر نوشته ها را کسی نمی داند ، خلیل و کاکا
علی ،هر دو تایشان ، از جهرم رفته بودند جبهه ، هر دو رفته بودند لشکر المهدی (عج
) ، هر دو شده بودند فرمانده ، با هم دویده بودند ، با هم زخم خورده بودند، با هم
خسته شده بودند ، با هم خندیده و گریه کرده بودند و آخر کار هم ، هر دو تایشان ،
در عملیات کربلای 5 شهید شده بودند . محل شهادت هر دوتایشان شلمچه بود ، هر دو
تایشان ، ترکش به سرشان خورده بود ، هر دوتایشان سر بر بدن نداشتند ... ایام میلاد حضرت زهرا بود و هر
دو میهان همان کسی شده بودند که خیلی دوستش داشتند و خیلی برایش می سوختند . آیت
الله حق شناس مردی کرد و بالای سر خودش ، برایشان دو تا قبر در نظر گرفت ، کنار
بقیه ی شهدا ، گلزار شهدای فردوس ... حالا تو هم هر وقت آمدی جهرم و گذارت به
گلزار شهدای فردوس افتاد خواهی دید که هر دو کنار هم خوابیده اند ، آرام آرام ...
اما بدون سر ... یادت نرود قبل از این که فاتحه بخوانی بگویی : السلام علیک یا ابا
عبدالله الحسین ...
منبع: کتاب علی کاکا ، نویسنده: ایوب پرند آور
انتهای متن/