خاطره خودنوشت از شهیدِ امدادگر شهيد حسن علي خواه
دوشنبه, ۱۹ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۴۴
اکنون در سنگري نشسته ام به درازاي 3×4 که سرپوشيده مي باشد خمپاره هاي زيادي در اطراف ما مي خورد و منفجر مي گردد . صدا براي کسي چون من که به آن آشنايي ندارم خيلي دردناک مي باشد. هر آن احتمال دارد يک خمپاره به سنگر بخورد و ما را به ديار دیگر ببرد .
نوید شاهد فارس : شهيد حسن علي خواه در دهم فروردين ماه 1342 در شيراز در يک خانواده روحاني بدنيا آمد . تحصیلات را تا مقطع دیپلم ریاضی گذراند. وی در تاريخ 25/3/61 براي آخرين بار عازم کردستان شد و سرانجام در نوزدهم تیرماه 1361 در جبهه کامياران بدست منافقين مزدور و جيره خواران آمريکا به شرف شهادت نائل آمد .
(متن خاطره)
بسم الله الرحمن الرحيم
.16/11/60 جمعه :
ديروز ما را از سوسنگرد آوردند و در پست امداد پشت جبهه کمي استراحت نموديم . سپس ما را به خط اول آوردند . اکنون که اينها را مي نويسم در سنگري نشسته ام به درازاي 3×4 که سرپوشيده مي باشد خمپاره هاي زيادي در اطراف ما مي خورد و منفجر مي گردد . صدا براي کسي چون من که به آن آشنايي ندارم خيلي دردناک مي باشد. هر آن احتمال دارد يک خمپاره به سنگر بخورد و ما را به ديار دیگر ببرد . در اينجا يک راننده که از جبهه مي باشد مجروحان ما را به سمنان و سپس به وسيله برادر راننده مان به ستاد امداد سودانيه مي فرستيم روبروي ما رودخانه ای مي باشد که پشت رودخانه، نيروهاي عراقي مستقر هستند.
ديروز صبح با بچه ها تصميم گرفتيم به آرامگاه خواهران شهيد برويم سوار آمبولانسي شديم و پس از گذشتن از دهلاويه به پل سابعه رسيديم و در کنار پل تل های زيادی از خاک وجود داشت که بر بالای آنها نوشته شده بود گورستان بعثيون. تانکهاي منهدم شده زيادي به چشم مي خورد که عراق در پاتکهای خود از خود به جا گذاشته بود . پس از پيمودن تقريبا 5 کيلومتر به آرامگاه خواهران رسيديم . در آنجا قبر بيست خواهر به چشم مي خورد . پس از خواندن فاتحه آنجا را به قصد سوسنگرد ترک کرديم در وسط راه اندگي در دهلاويه استراحت نموديم و بعد ما را فرستادند به خط که جريان آن در اول نوشته ام .
18/11/60 يکشنبه :
روز جمعه براي استراحت به پست امداد سودانيه رفتم . يکي از امدادگران در سنگر ماند. ما 48 ساعت در سنگر بايد باشيم . وقتي به پست رسيديم يک راست رختخوابم را انداخته خوابيدم پس از چندي بيدار شدم و کم کم موقع نهار شد نهار را خورديم و نماز را خوانديم و با بچه ها نشستيم و در مورد خاطره هايمان صحبت مي کرديم . روز شنبه من 12 ساعت مرخصي گرفتم و به سوسنگرد آمدم در آنجا اطلاع يافتم که تلفن آبی راه افتاده است تلفنی به خانه آقای رضايی کرديم و دوباره به پست برگشتم در راه همه اش به فکر صحبت ننه جمال بودم که گفته بود آقايت از فراغ تو مجنون شده اين جمله به قدري مرا آزار مي داد که ديگر از همه چيز افتادم ديگر به صداي آژير هوايي و سپس صداي ضدهوايي و بعد بمباران هوايي توجه نداشتم وقتي که به پست رسيدم رفتم و پتو را روي خودم انداختم و به فکر فرو رفتم.آن روز همه اش به ساعتم نگاه مي کردم که کي مأموريت من پايان مي پذيرد . آن روز سخترين روزها در مدتي که آمدم به جبهه بود روزهايی که تا شب گذرانده بودم . چه روز شنبه ای برای فرار از فکر، به واليبال روي آوردم اما آنهم چند لحظه اي مرا مشغول کرد و دوباره افکارم مخشوش گشت حدود ساعت ده بود که مي خواستم بخوابم که صداي توپ و خمپاره های زيادی بلند شد همگی لباسهايمان را پوشيديم و آماده شديم. اول فکر کرديم که ايران حمله را شروع کرده است ولي پس از لحظه اي دريافتيم که عراق از طرف هويزه و دهلاويه به ايران حمله کرده است . صحنه جنگ کاملا مشخص بود و خمپاره ها و منورها همه جا را روشن کرده بودند من به سنگر خود رفتم و براي پيروزي اسلام دعا کردم . به از من همه بچه ها به داخل آمدند و به نماز و نيايش مشغول شدند من چون فردايش بايد به خط مي رفتيم اجازه گرفتم که بخوابم ، اجازه را دادند و من خوابيدم فکر خانواده ام باز به خواب من آمد و در خواب ديدم جنگ سختي شروع شده و من وارد صحنه جنگ گرديدم بعد مادرم را ديدم که همراه با خواهرم دنبال من مي گشتند. من صورت گريان مادرم را مي ديدم او مي گفت حسن بيا برويم خانه من گفتم الان مي آيم و در همين ديدن خواب مرا بيدار کردند و گفتند بيشتر بچه ها براي کمک به خط رفته اند بايد بيدار باشي تا اگر مجروح آمد ترتيبش را بدهي.
مدتي بعد از ماندنم، دوباره خوابيدم صبح که بيدار شدم و دو مجروح را ديدم که رفيقم از سنگر آورده بود آنها از بسيج بودند که جهت منهدم نمودن تانکهاي عراقي با جيب حامل تفنگ به آن طرف رودخانه رفته بودند و در اثر رفتن به روي مين زخمي شده بودند و سپس من با ماشين که مجروحان را آورده بود به سنگر برگشتم و الان که اينها را مي نويسم در سنگر هستم .
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی ، مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما