با خاطرات یک شهید تا یک روز قبل از عروج / خاطره خود نوشت
پنجشنبه, ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۴۰
امروز براي چندمين بار در جايي خلوتی از خداي بزرگ آرزويي شهادت طلبيدم شهادت مرگ نيست بلکه يک تحول است ...
نوید شاهد فارس : شهيد علی اصغر دهقانی
در یکم مهر ماه 1343 در کازرون ديده به جهان گشود. او پنجمين فرزند
خانواده بود . دوران ابتدايی را در شيراز در دبستان بازيار و راهنمايی را
در مدرسه ي حکيم و دبيرستان را در مدرسه ای در خيابان داريوش گذراند. پس از
اتمام تحصيلات دبيرستان به جبهه اعزام شد.
علی اصغر با دلی مملو از عشق به شهادت به جبهه شتافت و خاطرات خود را تا یک روز قبل از شهادت ثبت کرد. (خاطره خود نوشت شهید علی اصغر دهقانی)
از طريق بسيج شيراز عازم جبهه های جنگ هستيم مدت دو روز است که در پادگان مسگرآباد شيراز اقامت داريم و دو راههای اوليه چريکی را فرا گرفته ايم و بعد از شهر 28 شهریور 1360 به طرف تهران حرکت کرديم به تهران که رسيديم به بهشت زهرا سلام الله عليها رفتيم و بر سر قبر شهدا نماز با شکوه جماعت را به جا آورديم و فاتحه خوانديم شهادت خود تولدي زيباست.
ساعت دو وارد پادگان امام حسن شديم برای چند روزی اقامت کرديم جايی سابق طاغوتيان و اشرافيان چه جای زيبا و با شکوهی که با پول ملت درست کرده بودند. مرگ بر سرمايه دار و مرگ بر آمريکا .
بلاخره روز 29 شهریور گذشت و روز سی ام شروع شد در ميدان اسب دوانی در ميان خارها شروع کردیم به سينه خيز رفتن و بعد گروه بندی شديم. هر کس با دوستان خود در يک گروه جا گرفتند من و يارانم در گروه مهدی دسته دوم قرار گرفتيم. بالاخره بعد از ظهر روز سی یکم ما را با اتوبوس به طرف همدان حرکت دادند مقصد مريوان بود خيلی خوشحال بودم ساعت 10 شب به همدان رسيديم در يکی از پادگانهای همدان که قبلا يک کازینو بود اقامت کرديم.
صبح ساعت چهارو نیم براي نماز و راز و نياز با خدا خلوت کردم و آنقدر التماس کردم و اشک ريختم که احساس کردم که روحم در آسمان پرواز مي کند امروز روز بزرگي است روزي که همه دوستانم به مدرسه مي روند دلم مي خواست بدانم که در مدرسه چه مي گذرد اما اگر در مدرسه بودم دلم مي خواست بدانم که در جبهه جنگ چه مي گذرد .
و از همدان به طرف کرمانشاه حرکت کرديم از آنجا به طرف مريوان حرکت کرديم در آنجا تعليمات لازم را ديديم و بعد در سنگر های انفرادی مستقر شديم. ما مردان جنگ هستيم از خدا می ترسيم اما از جنگ هرگز .
فردا صبح ساعت 10 تا 12 عراق شروع به پرتاب توپ کرد ما هم جواب داديم اگر ما يک گلوله شليک می کرديم جوابمان با خمپاره تا ساعتها می دادند و اين از سستی ايمان شان بود .
هفتم مهر 1360 :
صبح که براي راز و نياز با خدا بلند شديم مژده دادند که امشب ما را به حيات يا ابوذریه می برند خط مقدم جبهه ، خودم را با آب يخ شستيم و باز در جای خلوتی با خدا راز و نياز کردم و آنقدر گريه کردم که احساس کردم خدا آرزوي مرا برآورده کرده روحم در آسمان پرواز می کند.
تا حرکت کرديم از حيات، شهر حلبچه پيدا شد. همه چراغهايش روشن بود؛ چون عراقی ها می دانستند که ما به شهرهای آنها کاری نداريم . هر سه روز يک نفر برای کمين به طرف حلبچه و آشنايی با منطقه می رفتيم.
روز سه شنبه 14 مهر 60 عراق، حيات را به توپ بست تا حالا که 9 صبح است . درگيري ما به شدت تمام ادامه دارد من نزديک به 4 خشاب شليک کردم و داشتم مهمات تمام می کردم که مهمات رسيد.
هنوز درگيری تمام نشده بود. حزب رزگاری به ما حمله کرد که از جلو عراق و از پشت سر اين از خدا بي خبران حزب رزگاری بالاخره ساعت 12 بعدازظهر روز بعد درگيری پايان گرفت و بيش از 100 نفر از آنها دستگير شدند . ضمنا دو سرباز و يک بسيجی که مدت هفت ماه بود به دست آنها اسير بودند آزاد کرديم. مقدار زيادی مهمات و اسلحه هاي دوربين دار غيره به غنيمت گرفتيم از ما فقط يک نفر زخمی شد . تمام روز را آماده باش در سنگر بوديم.
جنگ انسانها تمام نشده بود که ناگهان جنگ طبيعت شروع شد باد سختي می وزید. ساعت 5 عصر می خواستيم نهار بخوريم که دوباره حزب رزگاری شروع به آتش کرد از همه طرف به ما حمله می شد بالاخره بعد از ساعتها جنگ تپه او را ارامانات توسط ما و 6 نفر از پيش مرگان کُرد فتح کرديم .
بيش از 60 نفر از رزگاري هاي جیره خواران عراقی دستگير شدند . به تپه رفتيم و جنازه ها را جمع کرديم و سپس برای غسل ميت به چشمه رفتيم. جنگ طبيعی خطرناکترين جنگ است ما در سرما و گرما می جنگيم .
امروز براي چندمين بار در جايي خلوتی از خداي بزرگ آرزويي شهادت طلبيدم شهادت مرگ نيست بلکه يک تحول است در حالی که به شدت باران و تگرگ می باريد اما ما شب و روز سرما و گرما تشنه و گرسنه می جنگيم و در سنگرها به کمين دشمن مي نشينيم .
امروز 21 مهر 1360 حزب شکست خورده رزگاری و دمکرات به شدت ما را زير گلوله قرار دادند ولي خدا با ما يار است و آنها از احمق ها هستند.
روز 22 مهر باران به شدت می باريد اينجا من با یک چيز خودم را در شب هنگام در نگهباني نگه مي دارم : با ايمان به خدا و راز و نياز با او و آروزي شهادت...
23 مهر ما امروز منتظر حمله شديد عراق هستيم به خاطر شکست رزگاری و فتح تپه اُورمانات ما منتظر هستيم تا دشمن را زير پاله کنيم ما مرد جنگيم آنقدر می جنگيم تا پيروز شويم يا شهيد .
شهيد علی اصغر دهقانی سرانجام در 24 مهر ماه 1360 بر اثر اصابت ترکش به آرزوی خود رسید. روحش شاد
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی ، مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما