تازه از مرخصي شهرستان برگشته بودم که در شهر انديمشک که به يکي از سربازان برخوردم و از حال بچه ها و از حمله پرسيدم و خبر حمله را به من داده با هم به حمام رفتيم و به منطقه آمدم وقتي رسيدم بچه ها همه از حمله حرف مي زدند...

نوید شاهد فارس :  شهيد ساتيار لطفی در یکم تیر ماه 1339 چشم به جهان گشود  . تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم گذراند. سپس با آغاز جنگ تحمیلی از طریق ارتش به جبهه اعزام شد و سرانجام در سیزدهم مهر 1362 به شهادت رسید. و در روز تاسوعای حسینی بر روی دستان مردم تشییع و به خاک سپرده شد . روحش شاد


خاطره خودنوشت شهيد ساتيار لطفی
عملیات والفجر


بسم الله الرحمن الرحيم
 والذين يقاتلون في سبيل الله صفاً کانهم بنيان مرصوص : با سلام خدمت منجي عالم بشريت امام عصر ارواحنا له فداه و با سلام و درود خدمت رهبر کبيرم . و با سلام خدمت ملت شريف و شهيد پرور ايران و با نثار بهترين گل ها بر مزار شهيدان گلگون کفن از صدر اسلام گرفته تا جنگ تحميلي .

 يکي ديگر از خاطراتم را از حمله والفجر آغاز مي کنم . تازه از مرخصي شهرستان برگشته بودم که در شهر انديمشک که به يکي از سربازان برخوردم و از حال بچه ها و از حمله پرسيدم و خبر حمله را به من داده با هم به حمام رفتيم و به منطقه آمدم وقتي رسيدم بچه ها همه از حمله حرف مي زدند. هر کجا که مي نشستي حرف از حمله بود خلاصه دو روز از اين ماجرا گذشته البته اين را هم بايد ذکر کنم که جلوتر از اين که به مرخصي بروم با يکي از گردان هاي لشکر عاشورا که بچه هاي نيريز بودند ادغام گشته بوديم.

 خلاصه دسته ها را آن هائي که در دسته هاي عملياتي مي خواستند شرکت کنند جدايشان کردند چون که هنگام دسته بندي من در مرخصي بودم اسم مرا ننوشته بودند اين موضوع مرا بسيار رنج مي داد از طرفي پسر عمويم به خاطر من مرخصي نرفته بود براي اين که با هم ديگر در عمليات باشيم رفتم پيش فرمانده که از بچه هاي شيراز بود و چون که هر دوي ما از بچه هاي فارس بوديم و فرمانده بسيار لايقي بود همه بچه ها او را دوست مي داشتند و به او گفتم که در دسته عملياتي نام مرا بنويسد . اول گفت که لازم نيست هيچ فرقي نمي کند تو به ايست پشت باني، خودم قبول نکردم . و بالاخره به عنوان کمک خمپاره 60 وارد گروه عملياتي شدم.

 صبح 21/1/62 ، ما را از منطقه ابو غريب به وسيله خودرو به اطراف هوسيان براي حمله بردند و در ساعت 10/11 شب حمله آغاز شد در اين حال بوديم که به ما دستور دادند به جلو برويم و در حالي که زمين هاي اطراف ما را متجاوزان بعثي از گلوله هاي آتشين خود پر کرده بودند باز هم سربازان اسلام با گذشتن از معابر سخت و کانال ها گذشتند و از ميادين مين و کانال ها گذشته بوديم که خمپاره زدند و زخمي شدم و مرا به بيمارستان اراک انتقال دادند .

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده