تاملی بر زندگی شهيد قنبر رئيسی
پنجشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۰۱
شهيد قنبر رئيسی در اول شهریور ماه 1346 در کازرون چشم به جهان گشود و در 27 اردیبهشت 1365 به شهادت رسید.
در سال 1357 از دبستان ملی فارغ التحصيل دوران ابتدايی گرديد و جهت گذراندن دوره راهنمايی و متوسطه به مدرسه راهنمايی شهيد شيخيان قدم گذاشت و اين دوران را نيز با موفقيت طی نموده و جهت ادامه تحصيل به دبيرستان بواسحاق رفت .
چون از اوان کودکی پيوسته بنا بر تربيت صحيح و اسلامی پدرش فردی مسلمان و نوجوانی پاک با قلبی آکنده از عشق به خدا و ائمه معصومين بود. فعاليت های مذهبی را از تلاوت قرآن در همان ايام خردسالی شروع کرد .
عشق به جنگيدن در راه خداوند او را بر اين اراده مصمم ساخت که تحصيل را رها نموده و به جبهه رود. هنگامی که جهت کسب اجازه از پدرش در مقابل سئوال پدر که از او پرسش کرد فرزندم ، پس درس و تحصيل تو با رفتن به جبهه چگونه خواهد شد جواب داد پدر جان استعداد من طوری است که با کمک خداوند در حالی که در جبهه دين خود را به اسلام ادا می سازم به صورت شبانه يا متفرقه ادامه تحصيل می دهم .
بالاخره با کسب رضايت پدر جهت طی دوره آموزش نظامی به جهرم اعزام و به مدت 3 ماه تحت تعليم آموزش نظامی قرار گرفت پس از آن برای اولين بار به جبهه دهلران اعزام شد که با وجود شدت عمل اين محور بنا به تقاضای خودش در ازاء سه ماه حدود پنج ماه در آنجا اقامت و مشغول ستيز با بعثيان بود ،سپس به دشت عباس اعزام شد .
پس از طی مدتی جهت مرخصی به زادگاه خود کازرون عزيمت نمود . در طول يک ماهی که در مرخصی بود پيوسته از ايثار و فداکاری برادران در جبهه و قدرت ايمان رزمندگان برای خانواده و پدر و برادران و اقوام و دوستان تعريف می کرد و می گفت بر هر مسلمان پاک نهادی رفتن به جبهه و عمل به پيام امام لازم و واجب است .
پس از يک ماه مرخصی دوباره در تاريخ 10 تیر 1362 به مهاباد اعزام شد .
با ورود او به خطه گلرنگ کردستان ورق زرينی بر افتخارات اين شهيد عزيز افزوده گشت. وی با شرکت در بيش از 12 عمليات در آنجا ثابت کرد که واقعاً از هيچ خطری نمی هراسد و طالب شهادت می باشد .
در عملياتهايي همچون عمليات محور دره شهدا در گروهان مسلم ابن عقيل تيپ 110 شهيد بروجردی گردان 9078 و قزل قرچي واقع در نزديکي مهاباد و در حدود 7 عمليات در جاده مهاباد - اشنويه شرکت کرد و بارها رشادت و نيرومندی خود را به معرض امتحان گذاشت .
پس از حدود 4ماه جهت سرکشی به خانواده به کازرون بازگشت . او در اين مدت درسها از جبهه فرا گرفته بود و فردی وارسته ، پاک و باايمان و فعال شده و دلش می خواست هميشه در راه خداوند گام بردارد . بدين جهت در ستاد مقاومت مسجد سيد ابراهيم با ساير برادران همکاری نمود و ساير دوستان را از ايثار برادران در جبهه ها آگاهی بخشيد .
. تا آنکه برای بار سوم جهت کمک به رزمندگان اسلام و نبرد با بعثيان صدامی راهی جبهه خوزستان گرديد . در اين زمان که حدود يک ماه و نيم قبل از عمليات والفجر 8 بود در پادگان امام خمينی اهواز به سر می برد تا اينکه در نيمه دوم عمليات والفجر جهت پدافند، وی را نيز به منطقه عملياتی فاو اعزام داشتند .
پس از گذشت 3ماه در منطقه عمليات جهت مرخصی به کازرون عزيمت نمود . اين بار شهيد عزيز روحيه ای متفاوت با دفعات قبل داشت در مورد شهادتش حرف می زد با تمام دوستان و اقوام عکس می گرفت حتی خودش به عکاسی رفته بود و گفته بود که يک عکس می خواهم که آن را بزرگ کنيد تا پس از شهادتم بر مزارم بگذارند و در حجله نصب کنند .
و دو عکس ديگر نيز گرفته بود که قبض آن را به دست خواهرش سپرده بود و گفته بود پس از عزيمت من هر کدام از اين دو عکس را که بهتر شده بزرگ کنيد تا در مراسم شهادتم مورد استفاده قرار دهيد و فعلاً در اين مورد به برادر بزرگم چيزی نگو تا زمانی که من در جبهه باشم .
شبی که می خواست مجدداً به جبهه بازگردد هوا ابری و باران شديدی در حال باريدن بود هر چه برادران و پدر و مادر گفتند بگذار فردا برو می گفت مرا به رفتن به جبهه تشويق و ترغيب کنيد و حتي احتياج به استخاره هم ندارد چون من برای خدا به راه الله می روم و از شهادت و مرگ در راه خدا هم نه تنها نمی ترسم بلکه آرزو می کنم و خود نيز می دانم که اگر قابل باشم شهادت را در آغوش خواهم گرفت . و با بيان اين سخنان برای بار آخر با خانواده وداع و خداحافظی کرد.
« شهيد قنبر رئيسی » سرانجام در 27 اردیبهشت 1365 پس از گذشت 17 روز هنگامی که در حال عبور با ماشين در خطوط جبهه فاو بوده همراه با 3 تن از همرزمانش ساعت 10:30 صبح هدف گلوله دشمن بعثی قرار گرفت و به شهادت رسید.
انتهای متن/
منبع : پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما