بايد امروز شهيد شويم تا فردا زنده بماند
پنجشنبه, ۰۴ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۳۶
عجب دردي چه مي شد امروز شهيد مي شديم وفردا زنده مي شديم تا دوباره شهيد شويم.
نوید شاهد فارس: شهيد غلامرضا مزارعی در 13 تیر ماه 1341 در روستای تنگ
چوگان وسطي از توابع شهرستان کازرون دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا
مقطع دیپلم گذراند . غلامرضا پس از گذراندن دوره سربازی در سال 62 ازدواج کرد که ثمره آن 2 فرزند بود.
پس از چندی به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي کازرون در آمد که پس از طي دوره فشرده نظامي در تبريز راهي جبهه ها شد تا دوباره بتواند دين خود را نسبت به امام و انقلاب اداء نمايد تا اين که در عمليات پيروزمندانه بيت المقدس8 مجروح شد و به پشت جبهه انتقال داده شد .
پس از گذشت چندین روز و بهبودی نسبی دوباره راهي جبهه ها شد و سرانجام در پنجم مرداد ماه 1365 به شهادت رسید. با آغاز
جنگ تحمیلی به جبهه رفت و سرانجام در 5 مرداد ماه 1367 به شهادت رسید.
(متن وصیت نامه)
بسم الله الرحمن الرحيمخدايا، بارالها، پروردگارا، معشوقا من ضعيف و ناتوان که تحمل درد از دست دادن پاهايم که ندارم تحمل از کف دادن دست هايم را ندارم، چگونه مي توانم عذاب شديد آتش گداخته ترا تحمل کنم چگونه مي توانم حرارت سوزان جهنم را بگذرانم.
و اما خدايا:تو کريم و رحيم هستي . از گناهان بسيار من روسیاه درگذر. يا لطيف ارحم عبدک الضعيف الحقير المسکين المستکين.
خدايا ما با تو پيمان بستيم که تا پايان راه برويم و بر پيمان خود همچنان استوار مانديم.
خدايا: هاي و هوي بهشت را مي بينم چه غوغاي حسين به پيشواز آمده چه صحنه اي فرشتگان ندا دهند که همرزمان ابراهيم موسي همدستان عيسي، همکيشان محمد همسنگران علي، هم فکران حسين و همگامان خميني از سنگر کربلا آمده اند. چه شکوهي.
خدايا: به محمد(ص) بگو پيروانش حماسه مي آفريند به علي(ع) بگو شيعيانش قيامت بپا کردند. آري به حسين(ع) بگو که خونش همچنان در رگ ها مي جوشد به حسين بگو که از خونها سرها روئيد، ظالمان سرها بريدند اما باز سرها روئيد.
خدايا: مي داني که ما چه مي کشيم پنداري که چون شمع ذوب مي شويم ما از مردم نمي ترسيم که بعد از ايمان را سر بريدند و اگر نسوزيم که هم روشنائي رخت مي بندد و جاي خود را دوباره به ظلمت مي سپارد و چه بايد کرد از يک سو بايد بمانيم تا شهيد آينده شويم از سوي ديگر بايد شهيد بشويم تا آينده بماند.
هم بايد امروز شهيد شويم تا فردا زنده بماند و همه بايد بمانيم تا فردا شهيد نشود. عجب دردي چه مي شد امروز شهيد مي شديم وفردا زنده مي شديم تا دوباره شهيد شويم.
آري: همه ياران رفتند در حالي که نگران فردا نبودند.
بار پروردگارا: از تو مي خواهم که به من اين توفيق را عنايت فرمائي که تا بتوانم در راه رضاي تو خدمت کنم چون مي دانم که اسلام به وجودم خيلي احتياج دارد. پدرم از اين که نتوانستم حق شما را ادا نمايم و عصايت باشم از شما عذري مي خواهم.
پدر بزرگوارم: براي من خيلي زحمت کشيدي. سرپرستي واقعا دانا و آگاه بودي هرگز نگذاشتي که من از صراط مستقيم منحرف بشوم.
اما مادر جان: براي من گريه مکن بلکه باز زندگي ابدي شروع مي کنم و حتي بايد خيلي خندان باشي که امانتي که از خداوند منان به تو عطا نمود به سلامتي باز پس دادي و اين که در روز قيامت نزد حضرت فاطمه(س) بهترين بانوي جهان طبيعت و ماوراي طبيعت الگوي زنان جهان کمي رو سفيد هستي و سرت را خجلانه به پائين نمي اندازي زيرا که فرزندت راه حسين را رفته و نهضت او را ادامه داد.
اما همسرم: هرچند همسر خوبي در کانون مهر و محبت خانواده نبوده ام کمال پوزش و عفو را خواهانم و در پرورش فکري و عبادي سياسي فرزندان کمال سعي و تلاش را نمائيد و برايم گريه نکن و اگر دلت سوخت براي قمر بني هاشم و اصحاب حسين و خود حسين گريه کن.
اما برادرانم: به شما توصيه مي کنم که حتي در خواندن درس ها کوشا باشيد لااقل بتوانيد درد مريضي را درمان نمائيد و از شما مي خواهم که مرا ببخشيد چون نتوانستم حق برادري را ادا نمايم. مبادا گريه کنيد در فراق من که دشمن شاد شود چون بنده به خاطر خدا به جبهه آمدم و از مرگ در راه خدا هراسي ندارم و از تمامي شما مي خواهم که برايم لباس سياه به تن نکنيد و از تمامي خويشاوندان مي خواهم که مرا عفو نمايند وکساني که از بنده بدي ديدند ببخشند و از خانواده شهدا مي خواهم که برايم دعا نمايند و از درگاه ايزد منان برايشان اجر جعيل و صبر جزيل خواستارم.
والسلام سرباز اسلام غلامرضا مزارعي15/ 11/ 1366
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسنادایثارگران فارس
نظر شما