خاطره خودنوشت شهيد محمد صادق دشتی (1)
يکشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۳۳
پايان سال 62 براي من دردناکترين دوران زندگي بود در آخرين روزهاي سال شصت و دو . شهادت برادرم حيدر کشاورز درسي بر درسهايم افزود . شهادت جانگداز او باعث شد که بيشتر از هر زمان ديگر تنها شوم.
نوید شاهد فارس : شهيد محمد صادق دشتي
در 16 مرداد ماه 1342 در يکي از روستاهاي اطراف فسا بنام دستجه دیده به
جهان گشود . روز تولد او مصادف با سالروز تولد نبي اکرم اسلام حضرت محمد
(ص) و امام جعفر صادق(ع) بود از این رو او را محمد صادق نام نهادند .
تحصیلات خود را از 7 سالگی آغاز کرد. در سال 1355 با وجود سن کم به گروه مخالفان رژيم
شاهنشاهي پيوست و فعاليت هاي
سياسي مذهبي او شروع شد. در سال 1356 براي ادامه تحصيل راهي فيروزآباد شد.
روحيه ضد ظلم او باعث شد که بر عليه رژيم ستم شاهي قيام کرده و به صف
مجاهدين بپيوندد. در سال 1357 به همراه سه تن از دوستان يک تيم عملياتي
تشکيل داد تا به سکوت حاکم بر شهر خاتمه دهد و خفتگان را بيدار نمايد .
در اسفند ماه سال 1360 به همراه اکيپ اعزامي جهاد شيراز به
آبادان رفت و به صف جهادگران پيوست و در واحد
مهندسي رزمي جهاد شروع به خدمت شد . با حضور کوتاه در جبهه ها لياقت و
توانايي هايش بر همگان آشکار شد و او به عنوان فرمانده مقر پشتيباني
جهاد خدمت کرد وی سرانجام در 23 مهر سال 1364 براي احداث سکوي پروازش به منطقه رفت و پس
از ساختن سکوي تانک در محل از همان سکو به سوي معبود پر کشيد و به شهادت
رسيد.
(خاطره خودنوشت شهيد محمد صادق دشتي)
پايان سال 62 براي
من دردناکترين دوران زندگي بود در آخرين روزهاي سال شصت و دو . شهادت
برادرم حيدر کشاورز درسي بر درسهايم افزود . شهادت جانگداز او باعث شد که
بيشتر از هر زمان ديگر تنها شوم. چون دوران من و او مربوط به هم بود نام
بزرگ و ياد عزيزت را تا قيامت در قلبم جاي خواهم داد و ارائه دهنده راهت
خواهم بود، تو زنده اي تو شاهد و ناظري .
برادرم دادالله صبوري امروز آمدند و گفتند که روح الله . گفتم روح الله . بلي گفت که روح الله هيچ خبري در دست نيست . با هم به اهواز رفتيم و در ميان راه اهواز و خرمشهر سه تن از برادرانش را ديديم که در اين بازديد عقده هاي دلمان شکست و فهميدم که روح الله را از دست دادن چه مشکل بزرگي است و اين يکي نيز از بهترين دوستانم و يادگاري بسيار عزيز گرامي از دوران تحصيلي و همچنين جبهه جنگ برايم بود . مدتها بود که همسنگر و هم رزم بوديم .
در اين روز نيز در عين خوشي برادران و يار عزيزي را ملاقات نمودم زياد چراغي - محمد رضا صفاري و ... که داغ حيدر نيز برايم تازه تر شد . آخر شب برادر اخلاقي از ستاد کربلا آمدند و پيرامون پل هاي فايبر گلاس و مسائل و مشکلات گوناگون صحبت کردند و برادر حسيني يکي از برادران مسئول طرح و برنامه ستاد کربلا نيز نظراتي مبني بر اشکالاتي که در پل دوبه اي و اسکندري به نظر شخص خودشان وجود داشت را متذکر شدند .
برادر حاج يدالله و حاج خليل از شيراز آمدند و با آمدن ايشان جهاد روحي ديگر گرفت هنوز چند ساعتي از آمدن برادران حاج يدالله نگذشته بود که خبر شهادت حمدالله برادر ايشان را به او دادند و يدالله نيز براي ترتيب انجام مراسم حمدالله براي دو سه روز به بهبهان رفتند شب هنگام براي نسب دکل به همراه برادر عاشوري و ديگر برادري به کوشک رفتم بچه ها توانستند تا حدود ساعت يک نيمه شب نزديک به 20 متر از دکل را بر پا نمايند که به علت گرسنگي و خستگي شديد برادران کار ادامه برپايي دکل به شب بعد منتقل شد.
امروز صبح برادر محمد سليماني يکي از برادران فعال اين ستاد آمدند به همراه پدر و يکي از خويشان نزديکشان حدود يک ساعت اين جا بودند و بعد رفتند در ضمن عده اي از برادران نيز براي شرکت در مراسم تشييع حمدالله به بهبهان رفتند کار برادراني که مشغول ساختن انباري هستند به سرعت و خيلي خوب به پيش مي رود گله زيادي از دست برادر ابوالفضل دارند به خصوص برادر صفري و برادر عاشوري کار برپايي دکل شب ادامه داشت ولي به علت کمبود نيرو به شب بعد موکول شد.
يکي از برادران که از شيراز به عنوان امور سرپرستي مدني شده بودند در ارتباط با کارشان کاملاً توجيه شدند و چند ساعت پيرامون اين مسئوليت با ايشان صحبت شد و قرار شد که واحد امور پرسنلي سر و سامان يابد.
ادامه دارد...
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما