«مارش نظامی در راهروی بیمارستان»
يکشنبه, ۳۱ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۴۱
این کتاب به قلم بیژن کیا و با حمایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس فارس در سال 1388 به چاپ رسیده است.
به گزارش نوید شاهد فارس، کتاب "مارش نظامی در راهروی بیمارستان" با ویراستاری علی محمد روانستان توسط نشر زرینه با شمارگان دو هزار نسخه به چاپ رسیده است.
این
کتاب حاوی بیست داستان كوتاه فارسی است با عناوین «زخم خورشید، مثل همه ی
پدربزرگها، مارش نظامی در راهروی بیمارستان، به بابام میگم، آن عكسها،
عزیز، بزرگراه، سلیمه، لبخند برف در تاریكی، ده دقیقه به یازده شب، اسیر،
راضیه، مرد خاكستری، تصادف، نه مثل لیلی یا مجنون، مثل همه ی این روزها،
مری جین، قالالحسین، مرخصی از بهشت و باران یكساله».
داستان «مارش نظامی در راه روی بیمارستان» وقایع یك روز كاری، در یكی از بیمارستانهای دفاع مقدس است.
در
صفحه 36 این کتاب می خوانیم: ایستاده بودم به انتظار. مثل همه ی این
روزهای تکراری و در آن ایستگاه همیشگی. به ساعت نگاهی انداختم و به انتهای
بزرگراره سرک کشیدم. خبری نبود. باید تاکسی می گرفتم که گرفتم.
- مستقیم!
در را باز کردم ، بویی تند و تلخ اما نه خیلی شدید زیر دماغم زد.
- استخاره میکنی عمو! سوار شو.
چیزی
نگفتم . راننده هم ساکت شد . دختری نوجوان جلو نشسته بود و دو نفر عقب،
کنارشان نشستم. جوانی لاغر اندام پشت سر راننده نشسته بود و مردی میانسال
بین ما قرار داشت. مرد رو به جوان کرد و گفت: می کشمش به خدا. ده روز که
همه اش درد و خون ریزی دارم. دیروز رفتم درمونگاه. دکتر ایراندوست عکسا رو
که دید، عصبانی شد و گفت : اونا چیزی توی کلیه ات جا گذاشتن.من که می دونم
از عمد بوده...
انتهای متن/
نظر شما