نوید شاهد - یکی از همرزمان شهید "عبدالعلی ناظم پور" در خاطره‌ای می‌گوید: «35 کیلومتر بعد از اهواز، لشکر المهدی (عج)، مقری داشت که بچه ها آن را به همان اسم 35 می شناختند که یک روز...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
غذای اضافی و تنبیه به سبک کاکا علی


به گزارش نوید شاهد فارس، شهید "عبدالعلی ناظم پور" در 18 دی ماه 1340 در جهرم دیده به جهان گشود. تحصیلات را تا مقطع دیپلم در  گذراند. وی سرانجام در حالی که 17 ماه و شش روز از ازدواجش می گذشت در 4 بهمن سال 1365 در عملیات کربلای 5 منطقه شلمچه به شهادت رسید.

متن خاطره:
یکی از همرزمان شهید "عبدالعلی ناظم پور" در خاطره ای می گوید: 35 کیلومتر بعد از اهواز، لشکر المهدی (عج)، مقری داشت که بچه ها آن را به همان اسم 35 می شناختند. در مقر 35 که مستقر بودند بچه های تدارکات، آمار غذا را ده نفر بیشتر رد کرده و آن روز ظهر، غذا بیشتر از حد معمول هر روز بود. کاکا علی سریع فهمید و با این که بچه ها غذایشان را خورده بودند، دستور داد که هر چه از غذا باقی مانده جمع کنند و بفرستند آشپزخانه، خودش و چندتایی از بچه ها هم بیرون و همه ی بچه های تدارکات و مسئولشان را به خط کرد و دستور داد که پوتین شان را بیرون بیاورند و در آفتاب داغ، روی شن های سوزان بنشینند.

اول خودش را سرزنش کرد و گفت: «اولین مقصر این برنامه منم، اگر من فرمانده ی خوبی بودم و به خوبی، دستورات دین را پیاده کرده بودم و درس قناعت به شما داده بودم، امروز، گرگ حرص و آز شما ، سربلند نمی کرد و طمع نمی کردید سهمیه ی بیشتری بگیرید. فکرش هم نکردید که این غذای زیادی ، سهمیه ی چه کسانی بوده که به حرام و به دروغ گرفتید. حق چه کسانی رو خواستید بخورید؟ حق برادر های خودتون؟ حق دوستان خودتودن؟ حق رزمنده های خدا؟ جواب امام رو چی می دید؟! جواب شهدا و جواب خدا رو چه می دید؟ اگر منِ فرمانده، خواب بودم ، خدا که بیدار بوده، اگر من حواسم نبوده خدا که حواسش بوده... فکر نکردید یک گناه، باعث می شه که یک عملیات، شکست بخوره ؟... به هر حال، اشتباه امروز را به حساب نا آگاهی شما می گذارم اما تنبیه تان می کنم، یادتون باشه استغفار کنید. ما نیومدیم جبهه که بجنگیم و چار تا آرپی جی بزنیم و برگردیم . کاکا! ما اومدیم جبهه که آدم بشیم. آقای مسئول تدارکات! ما اومدیم اینجا که آدم بشیم، مفهوم شد؟ از امروز، حق نداری حتی یک نفر آمار زیادی رد کنی، هر تعداد هستیم همون قدر غذا بگیر، هر چی دادن می خوریم ندادن نمی خوریم ...»

بچه های تدارکات، شرمنده و خجالت زده، آرام آرام گریه می کردند، بعد هم همه با هم همراه کاکا علی، شروع کردند روی شن های داغ، کلاغ پر و پا مرغی رفتن...
انتهای متن/
منبع : کتاب علی کاکا (زندگی نامه سردار شهید عبدالعلی ناظم پور)

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده