امداد غیبی و آتشی سنگین بر سر عراقی ها
سهشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۱۵
نوید شاهد - همرزم شهید "مهدی زارع" در خاطره ای می گوید: فردای همان روز خط مقدم آرام تر شده بود، قدم زنان مسافتی را رفت اما هرچه می رفت اصلا اثری از نیروهای کمکی نمی دید...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید حاج "مهدی زارع"
22 فروردین سال 1334 در یکی از روستاهای بيضا دیده به جهان گشود. تحصیلات
خود را از 7 سالگی آغاز کرد و تا مقطع دیپلم ادامه داد. وی سرانجام سوم دی
ماه 1365 در عمليات کربلای 4 منطقه عملياتی شلمچه به شهادت رسید.
متن خاطره:
همرزم شهید "مهدی زارع" در خاطره ای می گوید: فردای
همان روز خط مقدم آرام تر شده بود، قدم زنان مسافتی را رفت اما هرچه می
رفت اصلا اثری از نیروهای کمکی نمی دید. نیروهای ما خیلی کم بودند. مرا که
دید بطرفم آمد. من خیره شده بودم به جنازه ی عراقی هائی که گوشه و کنار روی
زمین افتاده بودند. رو به من کرد و گفت: با دقت نگاشون کن ببین چه چیز
عجیبی می بینی دقت کردم. با تعجب رو به من کرد و گفت: خیلی هاشون هیچ اثری از
زخم در بدنشون ندارن. مبهوت مانده بودم. اتفاقات شب گذشته و جسد های بی زخم
امروز ذهنش را درگیر کرده بود. نگاهی به من کرد و پرسید:حاجی مهدی دیشب
اینجا چه اتفاقی افتاد؟
- خودت که بودی...
- اما شما بهتر از من می دونین.
- ما که با هم بودیم، چی برات معما شده؟
- خاکریز ما داشت سقوط می کرد اما یه دفعه شرایط عوض شد؟
نفسی عمیق کشیدم و گفتم: تا حالا امداد غیبی ندیدی؟
- یعنی می خوای بگی از نیروهای کمکی خبری نبود؟؟
- خبری که بود اما نه از اون جنسی که تو فکر می کنی...
دیشب
خیلی تلاش کردم بدونم آتیش سنگین از کدوم طرفه که به سمت عراقی ها میاد.
از هر کسی سوال کردم، جواب نگرفتم اسرای عراقی می گفتن به خاکریز شما که
رسیدیم با نیروهای زیادی روبرو شدیم که اصلا انتظارش رو نداشتیم.
نگاه
متعجب او مرا خنداند. لبخندی زدم و ادامه دادم:گرچه ما دیر باوریم و این
دنیا حسابی اسیرمون کرده اما همون اول متوجه شدم که این حوادث خارج از
اراده و قدرت ماست و کس دیگه ای داره کمکمون می کنه...
انتهای متن/
منبع: کتاب سهمی از آسمان
نظر شما