دوشنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۵:۴۴
نوید شاهد – کتاب «بی نشان» از مجموعه کتاب هایی است که توسط نشر شاهد و به نویسندگی «محسن مطلق» به چاپ رسید که یکی از عناوین آن «تربیت در سیره امام حسین او را عاقبت بخیر کرد» است و موضوع داستان را اینگونه توصیف می کند: فرماندهی که مانند حضرت علی(ع) عبادت کردن را در خدمت کردن به مردم می دید و هیچ وقت از وسیله بیت المال برای مصارف شخصی خود استفاده نمی کرد.

تربیت در سیره امام حسین (ع) او را عاقبت  بخیر کرد

نوید شاهد:

بچه های محل منتظر بودند حالا که کاظم عضوسپاه شده و در آنجا مسئولیت گرفته است، با ماشین بیاید و آن ها را سوار کند؛ اما نمی دانستند او هیچ وقت راضی نمی شود با ماشین بیت المال کارهای شخصی انجام دهد. برای همين ماشين را نزدیک خانه يکی از اقوام پارک می کرد و با تاکسی به خانه می آمد یا اینکه ماشین یکی از دوستان را امانت می گرفت.

پدرش می گفت: «پسرم! این طوری به زحمت می افتی. لااقل ماشینت را بیاور همینجا، نزدیک خانه خودمان پارک کن.» کاظم می گفت: «نه پدر، همین قدر که تا خانه بیایم، یعنی اینکه با ماشین کار شخصی انجام داده ام، روز قیامت نمی توانم جواب خدا را بدهم. ماشین سپاه دست من امانت است و من باید امانت دار خوبی باشم.» پدر می گفت: «آخر بچه های محل هم دوست دارند تو را با ماشین سپاه ببینند.» کاظم در جواب می گفت:«آخر من نمی توانم به خاطر بچه های محل به جهنم بروم.»

نزدیک ظهر بود و پدر می خواست به مزرعه برود. کاظم که هنوز عرقش خشک نشده بود، لباس هایش را عوض کرد و دنبال پدربه راه افتاد. در لباس شخصی احساس راحتی می کرد. می گفت آدم در قبال پوشیدن لباس سپاه مسئولیت دارد.

پدر پرسید:« کجا با این عجله؟»

- می خواهم با شما بیایم سرزمین. شنیده ام که امسال وضع محصول خوب بوده.

آره، اما لازم نیست تو بیایی. بهتر است بمانی و استراحت کنی. باید برای جنگیدن تجدید قوا کنی. مزرعه کوچک من بدون کمک تو هم اداره می شود. ضمن اینکه باید کمی هم کنار مادرت باشی، بعضی وقت ها دلتنگی می کند.

اما کاظم کمک به پدر و مادر را هیچ وقت فراموش نمی کرد. به یاد نداشت حتی در زمان کودکی، پدرش را در مزرعه تنها گذاشته باشد. خصوصا در زمان تعطیلی مدارس و تابستان ها که موقع برداشت محصول بود. برای همین پیشنهاد داد تا همگی با هم به مزرعه بروند. وقتی کاظم بیل می زد و عرق می ریخت، پدرو مادر زیر تک درختی نزدیک مزرعه به او نگاه می کردند و دربارۀ او حرف می زدند.

پدر گفت:«دوستان کاظم می گویند با اینکه در جبهه ها فرمانده است، اما مثل نیروهای عادی در هر کاری کمک می کند. پا به پای بچه ها، سنگر می زند، نگهبانی می دهد و برای شستن ظرف ها داوطلب می شود.»

مادر خندید و گفت:« پسرم مانند مولایش علی(ع) خاکی است و حشر نشر با مردم را دوست دارد. عبادت را در خدمت به آن ها می داند. صد شکر که فرزندمان پیر علی(ع) است. می دانستم که اگر در هیئت امام حسین(ع) و با نام ائمه در کودکی به او شیر بدهم، نتیجه اش همین می شود.»

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده