یکی از همرزمان شهید «جلال نوبهار» در خاطره ای می گوید: «وسط تعریف بچه های گردان، چشم «دارعلی» می رفت به هندوانه ی بزرگ «عمو برات» که پای خاکریز، جلو منبع آب سبز شده بود و چشمک می زد و...» متن خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

جِن هندوانه

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "جلال نوبهار" یکم فروردین سال 1338 در کازرون فارس دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در کازرون گذراند. وی خبرنگار روزنامه اطلاعات و جمهوری اسلامی در شهرستان کازرون بود و چنان در نگارش اخبار و مطالب دقت نظر و پویایی داشت که پس از چندی به عنوان خبرنگار نمونه اطلاعات برگزیده شد. جلال به بازیگری و نمایشنامه نویسی علاقه وافری داشت و در این امر موفق شد به عنوان بازيگر در چندين نمايش فعاليت کند. وی سرانجام 20 فروردین سال 1366 در عملیات کربلای 8 به دیدار حق شتافت.

متن خاطره: جن هندوانه

وسط تعریف بچه های گردان، چشم «دارعلی» می رفت به هندوانه ی بزرگ «عمو برات» که پای خاکریز، جلو منبع آب سبز شده بود و چشمک می زد.

عمو برات از همان روز اول به هندوانه آب داده بود، بزرگش کرده بود و بارها گفته بود:

-کسی چپ نیگاش کنه، با من طرفه! به موقش بین همه تقسیم می شه.

میان حرف و گفتگو، موضوع کشیده شد به جن. عمو برات پدر هاشم، بحث جدی تر به دست گرفت و گفت که اجنه چه می کنند و چه نمی کنند. میان تعریف، کسی فریاد زد:

-اون جا... عمو برات از بس از جن گفتی، ماشینت جن زده شد!

نگاه ها رفت به شیب خاکریز که بیش تر مواقع، ماشین آبرسانی عمو برات به دلیل خرابی استارت، آن جا بود تا احتیاجی به هل دادن نداشته باشد. حالا ماشین خود به خود راه افتاده بود!

همه از جا بلند شدند و پشت سر عمو برات دویدند. با هزار زحمت ماشین آبرسانی را متوقف کردند و برگرداندن جای اولش.

خسته و کوفته که برگشتند، دوباره عمو برات شروع کرد به تعریف کردن. میان حرف های عمو برات، موسی یک دفعه کوبید توی سرش.

-وای... دیدی چی شد؟

هاشم گفت:
-چرا کولی بازی در می آری!؟

موسی با لکنت زبان، بوته ی هندوانه را با انگشت نشان داد و گفت:

-جـ...جـ...جن، هندونه رو خورده!

منبع: کتاب، آنا هنوز هم می خندد

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده