اسماعیل را در صحن و سرای رضوی گم کردم
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «اسماعيل صدری» سال 1344 در يک خانواده مذهبی ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقيت پشت سر گذاشت.
بیشتر بخوانید: تنها سرمايه شهيد گام نهادن در راه اوست
اسماعیل را در صحن و سرای رضوی گم کردم
مادر این شهید بزرگوار در خاطره ای می گوید: « 7 ساله بود که خانوادگی عازم مشهد مقدس شدیم. زمانی که به حرم مشرف شدیم در صحن و سرا اسماعیل را گم کردم. هر چه گشتم پیدایش نکردم تا اینکه روز بعد او را در کنار ضریح یافتم. ضریح را بغل گرفته بود و می گفت امام رضا نوکرت هستم. بزرگتر که شد هميشه نماز را اول وقت می خواند و لحظه ای را به بطالت نمی گذراند. ارادت خاصی به امام امت داشت و هميشه می گفت: از دستورات امام الهام بگيريد و به دستورات او گوش دهيد و اطاعت کنيد به اجتماعات اهميت زياد بدهيد.»
درگيری تنگه چزابه
سال دوم نظری بود که همراه خانواده به تهران عزیمت کرد و آن سال تحصیلی را در تهران به علت نقش فعالی که در انجمن های اسلامی و مسجد نارمک و در بسيج داشت مردود شد. سال بعد همراه با خانواده به اقليد رفت. اواخر تابستان سال 1360 به بسيج مستضعفين اقليد ملحق شد. پس از چندين ماه خدمت خالصانه در بسيج به علت شوق و اشتياق فراوانی که به پيروزی اسلام بر کفر صدامی داشت جهت اعزام به جبهه ثبت نام کرد. پس از پايان دوره آموزشی در شيراز به جبهه اعزام شد. مدتی در اهواز بود و در درگيری تنگه چزابه شرکت کرد.
به مردم بگویید: اسماعيل از روی هوا و هوس به جبهه نرفته است
شهید صدری در نامه ای خطاب به مادر می نويسد: «به دشمنان و منافقان بگو که اسماعيل از روی هوا و هوس به جبهه نرفته و از روی شناخت بوده است.» پس از مدتی حضور در جبهه به اقلید رفت. و پس از 20 روز برای ملاقات پدر و ديگر خويشاوندان به تهران رفت. در اين اوقات مرتباً برای سرکشی مجروحان جنگی به بيمارستان ها می رفت و آن ها را دلداری می داد.
شهادت
22 فروردین سال 1361 برای دومين بار عازم جبهه نبرد شد و سرانجام 16 ارديبهشت سال 1361 به شهادت رسید.
انتهای متن/