پرواز فرشتهای زیبا در آسمان آبی
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «علی محمدی» 10 شهریور ماه 1344 در شيراز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و دوران ابتدايی را در مدرسه نصيری گذراند. سال دوم راهنمایی را در مدرسه استخر می گذراند که جنگ تحمیلی آغاز شد. پس از اتمام دوره راهنمايی به دبيرستان حاج قوام رفت و سال سوم دبيرستان، مدرسه را رها کرد و به جبهه رفت. وی سرانجام 27 خرداد ماه 1361 در منطقه بانه کردستان بر اثر بمباران به شهادت رسید.
متن وصیت«1»:
بسم الله الرحمن الرحيم "فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا" آن کسی که اميد به ملاقات پرودگار خويش دارد پس کارها و عمل های شايسته بايد نمايد و هيچ شريکی را در ستايش پروردگارش نخواند. مرگ عادت ما است و شهادت کرامت ما. امام زين العابدين (ع).
پرواز فرشته ای زیبا در آسمان آبی
درود بر رهبر بزرگ اسلام و سلام بر شهيدان زنده جاويد و درود بر رهبر رهبران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشريف. انسان بايد يک سير تکاملی را در زندگی خود بپيمايد تا آن زمانی که بر تکامل رسيد و ديگر اين کره خاکی نمی تواند جوابگوی غرايض و فطرت انسانی او باشد بلکه بايد مانند فرشته زيبا به سوی آسمان پرواز کند.
بعد به سوی معراج و به سوی عرفان بايد اوج بگيرد که در آن مکان آرامش روح داشته باشد و من آرامش روح نمی توانم پيدا نمايم مگر اين که به نزد معشوق و محبوب خويش روم و به سوی او روانه گردم که زندگی و وجود متعلق به او است.
دوست دارم همچون حسین (ع) کشته شوم
خانواده عزيز و گراميم هميشه آروزی شهادت در وجودم لبريز بود و هيچ موقع نمی توانستم احساسات و انگيزه واقعی خودم را بيان کنم ولی دوست داشتم هم چون حسين(ع) در پيکار باشم و مانند او بجنگم و مانند او کشته شوم و حال که اين وصيت نامه را می خوانيد، روحم شاد است از اين که به آرزوی ديرينه خودم رسيدم از اين که نزد معبودم و معشوقم می باشم و از او رزق و روزی می گيرم.
مادرم، از شادیت شادم
مادر جان عزيزم در سوگ من شادی نما که از شادی تو شادم بقاء در مرگ سرخ فرزند تست هيچ گونه ياس و نا اميدی به خود راه مده که دشمنان خرسند گردند و بلکه مانند شير زنی از تبار فاطمه زهرا(س) استقامت و شکيبايی و صبر را از خود نشان بده و اگر برای من گريه می کنيد فقط به خاطر اسلام باشد.
پدرم، پسرت داماد شد
و تو نيز پدر جان که اميد شب دامادی مرا داشتی اميد و آرزويت جامه عمل به خود پوشاند ولی نوع دگر بود و در شب عروسی من عقدم خوانده شد و خطبه عقد را خدا تلاوت می کرد و آن زمان که در خاک و خون غلطان بودم زيباترين لحظه عروسیم بود. آری ای پدر من عروسی کردم و به معشوق خود رسيدم و پدر جان هم چون حسين(ع) صابر و جنگ جو باشید و هر زمان که يادم می افتی به ياد کربلای حسين(ع) نيز باش.
راه سرخم را ادامه دهید
و اما برادرانم دوست دارم که راه سرخ مرا ادامه دهيد و ماند حسين به کار و زار رويد و مانند او بجنگيد و مانند او کشته شويد و کلمه ای از شجاعت و شهامت فرا گيرد.
بسان زينب
و خواهر عزيزم تو نياز بسان زينب باش به خود مباهات و افتخار کن که برادرانت در راه الله و اسلام شهيد شدند. مرغ باغ ملکوتم نيم از عالم خاک، چند روزی قفس ساخته اند از بدنم.
انتهای متن/