نامه شهید اجرایی«1»
شهيد «ابراهيم اجرايی» در نامه‎ای می‌نویسد: «ما در جبهه ی سوسنگرد هستم. البته 200 الی 300 متری به خط مقدم مانده است واقع در يک منزلی هستيم که از بس که گلوله خورده است ديگر جای سالمی به جز يک نمازخانه و آشپزخانه ندارد...» متن کامل نامه اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

نگذارید به اسلام ضربه بزنند

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «ابراهيم اجرايی» 8 آبان سال 1341 در خانواده ای مذهبی در شهرستان سروستان ديده به جهان گشود. 6 ساله بود که به با خانواده به شيراز مهاجرت کرد. در 7 سالگی جهت کسب علم و دانش راهی مدرسه شد. دوران ابتدايی و راهنمایی را با موفقيت پشت سرگذاشت. دوران دبيرستان را به صورت شبانه تا سال چهارم گذراند و موفق به اخذ مدرک ديپلم شد. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 31 شهریور ماه 1361 در منطقه عملياتی سوسنگرد در مبارزه با دشمن بعثی بر اثر اصابت تير و ترکش به شهادت رسید.

متن نامه «1» : نگذارید به اسلام ضربه بزنند

بسمه تعالی// سلام. سلام من به تمام خانواده محترمم. به خصوص مادر و پدرم. من درست 3 الی 4 ساعت بعد از نامه ی اولی اين نامه را می نويسم البته آن موقع که نامه ی اول را می نوشتم هم وقت نداشتم و هم اهواز بوديم و الآن که اين نامه را می نويسم در جبهه ی سوسنگرد هستم. البته 200 الی 300 متری به خط مقدم مانده است واقع در يک منزلی هستيم که از بس که گلوله خورده است (البته موقعی که دست بعثیيان مزدور بوده) ديگر جای سالمی به جز يک نمازخانه و آشپزخانه و يک سالن بيشتر ندارد.

خلاصه من الآن در بشقاب خصوصی خودم با دو دست ديگرم يخنی و يک دانه (هر نفری) گلابی گرفتيم و خورديم و الآن هم در اين مکان مستقر شده‌ايم و نماز هم پيش از اين که شام بخوريم خوانديم و بعد از آن‌ها شروع به نوشتن اين نامه کردم.

مادر جان به همان خدا قسم به همان نمازی که می‌خوانی قسم هيچ يک از اين کلمه‌ها دروغ نيست. من از همه لحاظ راحت و خوب و خوشحال و آماده هستم و تنها چيزی که مرا ناراحت می‌کند اين است که ياد آن موقعی می‌افتم که می‌خواستم از شما و خاله‌ام خداحافظی کنم. تو را گريان ديدم. مادر من که هيچ وقت دروغ به تو نگفتم و حالا هم نمی‌گويم و تو هم بايد باور کنی همانطور که می کردی من هم دلم می‌خواهد هميشه خود را نگه بداری از لحاظ صحبت کردن، تو نبايد حرفی بزنی که دشمن سوء استفاده کند و ضربه به ما يا اسلام وارد کند.

راستی چيز ديگری که می‌خواستم بگويم اين است که دلم می‌خواهد بدون اينکه کم حوصلگی از خودتان نشان بدهيد همه شما از قبيل پدر، مادر، علی و... ديگر اسم نمی‌برم همه تان صبح‌ها از خوب دل بر کنيد و نماز را به پای داريد و هم چنين نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را.

نکته‌ی ديگر اين که اگر کسی پرسيد که چرا ابراهيم خانه ما نيامد و رفت حتماً قضيه را برايشان تعريف کنيد البته نه اين که دشمن گوش بگيرد و نکته‌ی ديگر هميشه دعا کنيد سر نمازها موقع های ديگر که خدا اين امام بزرگوار را برای ما زنده نگهدارد تا ظهور حضرت مهدی(عج). الآن اين جا خاموش است و من با يک چراغ دريايی اين نامه را می‌نويسم. خوب ديگر هرچه لازم بود گفتم و چيزی برای گفتن وجود ندارد فقط اين که به فکر من نباشيد به فکر اين باشيد که فرزندان صالح تربيت کرده و در راه اسلام به کار بگيريد.

ديگر عرضی ندارم. پدرم مادرم دایی بی بی، خاله، زن دائی و آن هایی که اسم نبردم را سلام و دعا می رسانم. ان شاءالله که خداوند شما را تأييد کند و من را به درجه ی شهادت برساند. راستی اگر خواستيد بفهميد که نامه ايی که می فرستم به دستتان می رسد يا نه به ترتيب شماره ايی که در بالای صفحه ی اول می نويسم توجه کنيد خداحافظ نامه ی اول شماره نداشت و اين دومين نامه است. نامه ی شماره 2 مورخ 18 شهریور ماه 1360. والسلام.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده