باران شدید در جبهه جنگ
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «صفدر اميری» 16 مهر ماه 1340 در سیاه چادرهای عشایری در خانوادهای مومن ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه عشایری شد. پس از گذراندن دوران تحصیلی به سربازی رفت و پس از دوره آموزشی عازم منطقه جنگی شد و در گروه لشکر 19 فجر مستقر شد. وی سرانجام 13 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 منطقه شلمچه به شهادت رسید.
متن خاطره: باران شدید در جبهه جنگ
خدمت نور چشم عزيزم جناب آقای کاووس اميری قبل از هر چيز چهره مبارکتان را میبوسم بلکه صدها بوسه بر چهره نورانيت مینوازم و پس از بوسه و فشردن شما در سينه ام، سلام صميمی و درود فراوان خويش را که از پشت کوههای سر به فلک کشيده آسمان و راههای پر پيچ و خم و دشتهای خوزستان با نيتی خالصانه به حضور مبارکتان عرضه دارم. اميد است که پذيرا و قبول گرداند و اميدوارم که در همه حال صحيح و سلامت به زندگی روزمره خود ادامه دهيد و به دور از بلاها باشيد و هيچ گونه کسالت به شما رخ ندهد.
باری کاووس عزيزم نامه پر مهر و محبت آميز که ارمغان آور سلامتی برای برادرت بود به دستم رسيد و از خواندن آن بسيار بسيار خوشحال و مسرور شدم و از شما نور چشم عزيزم کمال تشکر و سپاسگذاری میکنم. باری اگر از وضع اين برادرت با اطلاع شويد بحمدالله خوب و از مرحمت وجودت خوب است و تنها ناراحتی حقير از طرف تو است که اميدوارم که بزودی زود ميسر گردد و ديدارها تازه شود.
برادر عزيزم بخشش دست تو است من هيچ وقت فرصت ديدار تو را نمي کنم چون وقت بسيار کم است و در نامه نوشته بوديد وضع باران. بحمدالله من در بارانی که بسيار خرابی به بار آورد و در خانه بودم به خدا قسم همگی صحيح و سالم و وضعشان از هم نظر عالی بود و متاسفانه تعدادی را سيل برد که از طايفه شوربا (دره شوری) بودند از طرف احشام اصلاً ناراحت نباشيد.
صحت و سلامتی آنها را از خداوند خواهان و خواستارم و اميدوارم که هميشه سرحال باشيد. در انتظار جواب نامه.
برادر شما صفدر اميری. در سوم دی ماه 1365. از اينکه وقت کافی و جا نداشت کاغذ از شما پوزش می طلبم و از اينکه نتوانستهام نامه کاملی برای شما و پسر دايی عزيزم برای عبدالحسين بنويسم معذرت می خواهم از آقای پرهون. از قول من به تمامی دایییان با اهل بيت و ديگر قومان و خويشان سلام و احوالپرسی نمایيد.
انتهای متن/