از سنگر تعلیم تا جبهه جنگ
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «عليرضا مؤذنی» 11 مرداد ماه 1345 در شیراز ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت.
علیرضا اوقات فراغت خود را به نقاشی میپرداخت. دوران راهنمايی مصادف شد با انقلاب پر شور مردم فهیم ایران، علیرضا دوشادوش مردم در راهپیماییها شرکت میکرد. دبيرستان آغاز فعاليت چشمگيرش در انجمن اسلامی دبيرستان ابوذر بود و در محل نیز با گروه مقاوت مسجد مسلم بن عقيل شروع کرد. شبها برای پاسداری از انقلاب و برقراری امنيت تا صبح به گشت می پرداخت. بعد از نقل مکان همکاری خود را با گروه مقاومت مسجد الرضا(ع) آغاز کرد.
سال آخر دبيرستان را می گذراند که به مدت سه ماه و نيم عازم جبهه جنگ شد. پس از بازگشت دبيرستان را پشت سر گذاشت و جهت ورود به دانشگاه در کنکور شرکت کرد و همزمان با کنکور در امتحان ورودی تربيت معلم شرکت کرد و در رشته دينی و عربی مرکز تربيت معلم شهيد مطهری پذیرفته شد.
در آغاز شروع کلاسها بود که بار ديگر هوای جبهه و ندای يار او را فراخواند و همانطور که بارها به دوستانش میگفت: «اگر ما نرويم چه کسی بايد از اسلام و ايران دفاع کند.» عازم جبهه شد و سه ماه ديگر در جبهه ماند. بار ديگر در آغاز سال دوم دانشگاه عازم جبهه شد.
خواهر این شهید بزرگوار در خاطره ای نقل می کند: « علیرضا «دانشگاه، عشق و زندگی» را همه در مقابله با کافران میدانست. قبل از عمليات کربلای 4 چند روزی به شيراز آمد. با همهی دوستان و خویشان خداحافظی کرد. او به ما میگفت: به هر طريقی که میتوانيد به جبههها کمک کنيد. حتی به مادر میگفت: شستن لباس رزمندهها نوعی عبادت است؛ نگذاريد پشت جبههها خالی بماند. آخرین باری که به خانه آمده بود به مادر گفت من لباس زياد دارم که ديگر برایم کوچک شده اينها را به دیگران ببخشيد. در حالی که لباسها کوچک نشده بود. شاید نوید شهادت به دلش برات شده بود. در آن عملیات که غواص خط شکن بود با اصابت ترکش خمپاره از ناحيه گردن مجروح شد و او را به قم منتقل و پس از معالجه بدون بازگشت به شیراز مجدد عازم جبهه شد و دیگر بازنگشت...»
وی سرانجام 19 دی ماه 1365 به شهادت رسید.
انتهای متن/