ای انسان ضعف و زوال خود را درک کن، دست از غرور بردار
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «جليل صادقی فرد» یکم مهرماه سال 1324 در شهرستان استهبان ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی را تا ششم با موفقیت پشت سرگذاشت اما پس از آن به علت فقر مالی از تحصیل بازماند و جهت تامین معاش زندگی به کمک پدر شتافت. پس از پایان این دوره ازدواج کرد و به اصفهان رفت و 5 سال در بهداری ذوب آهن اصفهان مشغول کار شد. پس از 5 سال کار و زحمت استعفا داد و با خانواده به استهبان بازگشت و در آموزش و پرورش مشغول به کار شد. با آغاز جنگ تحمیلی عزم خود را جزم کرد و راهی جبهه جنگ شد و تا زمان شهادتش 10 مرتبه به جبهه رفت. وی سرانجام یکم مهر سال 1365 به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید بزرگوار در گلزار شهدای شیراز به خاک سپرده شد.
متن مناجات «2» :
انسان فراموش میکند که هميشگی نيست و چند صباحی بيشتر نمیماند. فراموش میکند که جسم مادی او نمیتواند با روح او هم پرواز شود. لذا اين انسان احساس ابديت و مطلقيت و غرور قدرت میکند. سرمست پيروزی و اوج آمال و آرزوهای دور را از خود بیخبر از حقيقت تلخ و واقعيتهای عينی وجود به پيش میتازد و از هيچ ظلم و ستم رو گردان نمیشود اما درد آدمی را به خود میآورد.
حقيقت وجود به آدمی میفهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک میکند و دست از غرور کبريائی برمیدارد و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را میفهمد و آنرا توجيه نمیکند.
خدايا، ترا شکر میکنم که با فقر آشنايم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نيازمندان را درک کنم. خدايا، ترا شکر میکنم که باران تهمت و دروغ و ناسزا عليه من سرازير کردی تا در ميان طوفانهای وحشتناک ظلم و جهل و تهمت غوطهور شوم و ناله حق طلبانه من در برابر غرش تندرهای دشمنان و بدخواهان محو و نابود گردد و در دامان عميق و پر شکوه درد سر به گريبان فطرت خود فرو برم و درد و رنج علی را تا اعماق و روحم احساس کنم.
آن علی بزرگ، علی نمونه مظهر اسلام و عبادت و محبت و ايمان و عشق و تکامل که با تمام عظمتش و با تمام درخشش خيره کنندهاش بيش از هر کس مورد تهمت و دروغ و ناسزا قرار گرفت و بيش از هزار و چهارصد سال تاريخ و هزاران عبرت روزگار هنوز هم مورد هجوم تبليغات شوم طاغوتيان در اذهان اکثريت مسلمانان باقی مانده است و شخصيت بیهمتای اين نمونه روزگار برای ميليونها بشر ناشناخته مانده است.
آری من خوش نداشتم و ندارم که دوستانم من و بزرگان بخاطر دوستی و محبت از من دفاع کنند و مرا از ميان طوفانم بلای حوادث نجات دهند.
خوش نداشتم که رحمت و شفقته دوستان و مخلصين را برانگيزم و از قدرت معنوی و مادی آنان در راه هدف مقدس خويش استفاده کنم اما هميشه میخواستم که شمع باشم و بسوزم و نور بدهم و نمونهای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم میخواستم. هميشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت در راه خدا بدوش بکشم.
ميخواستم در دريای فقر غوطه بخورم و دست نياز به سوی کسی دراز نکنم. می خواستم فرياد شوم و زمين و آسمان را با فداکاری و ايمان و پايداری خود بلرزانم. میخواستم ميزان حق و باطل باشم و دروغ گويان و مصلحت طلبان و غوطهورزان را رسوا کنم.
میخواستم آنچنان نمونهای در برابر مردم بوجود آورم که حجتی برای چپ و راست نماند و طريق مستقيم، روشن و صريح و معلوم باشد که هر کس در معرکه سرنوشت مورد امتحان سخت قرار میگيرد و راه فرار برای کسی نماند، اما هميشه آرزو داشتم اگر دوستان من میخواهند از من دفاع کنند حق دفاع کنند نه بخاطر محبت و دوستی اگر به هدف من علاقمندند به خاطر طرفداری از حق باشد نه رحم و شفقت. به اميد پيروزی اسلام و فلسطين جهان. «سرباز امام زمان خليل صادقی فرد».
انتهای متن/