شهید «دادمحمد هوت» در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: ای کاش صد جان داشتیم و در راه رضای خدا فدا می‌کردیم و دین خدا را تا آخرین لحظات زندگی مقایسه با خون خود می‌کردیم.

به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید «دادمحمد هوت»، بیست و پنجم تیرماه 1347، در روستای جعفرآباد از توابع شهرستان ایرانشهر به دنیا آمد. پدرش درمحمد، کشاورزی می کرد و مادرش سکینه نام داشت. طلبه علوم دینی و حوزوی بود. به عنوان بسیجی درجبهه حضور یافت. پانزدهم اسفند ماه 1365، با سمت آرپی جی زن در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص، در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

ای کاش صد جان داشتم و در راه رضای خدا فدا می کردم

بسم الله الرحمن الرحيم

می خواهم وصیت نامه‌ام را به یاد پروردگار عالم جهانیان شروع کنم و چند جمله‌ای با او راز و نیاز کنم.

پروردگارا گناهانم از تمام کوه‌های جهان و همه موجودات روی زمین بزرگ تر و سنگین تر هستند. پروردگارا قسمت می‌دهم به آن کس که به تو نزدیکتر است، گناهانم را عفو بنما.

پروردگارا هر وقت خواستی مرا از دنیا ببری، با ایمان کامل همه گناهانم را آمرزیده و با یاد خودت مرا از دنیا ببر. پروردگارا شب اول قبر را شب راحتی قرار بده. پروردگارا مرا با شهیدان کربلا و شهیدان جنگ تحمیلی محشور بفرما.

 خدایا اولین گامی که از خانه به سوی این مکان مقدس این دانشگاه خودسازی برداشته‌ام، فقط برای رضای تو و امیدوارم گام‌های دیگری باشد با ایمان تر و مخلص‌تر از این گام ها.

 بنده به یاری خدا حرف امام عزیزم را، این پیر نستوه جماران، قلب مستضعفان جهان صدای «هل من ناصر ینصرنی» را لبیک گفته تا با یاری زاهدان شب و شیران روز، کمک نمایم و تا آخرین رمقی که در بدن دارم در راه خدا و آزادسازی کربلا و مردم مسلمان عراق که در زیر ظلم های صدامیان کافر و ابر قدرت های دیگر قرار دارند بجنگم و یک ثانیه از پا درنیایم. انشاء الله.

وصیت من به مردم این است، اولاً امام عزیزم این بت شکن تاریخ را تنها نگذارید، ثانیاً وحدت اسلامی خود را حفظ نمایید که دشمن از وحدت ما به لرزه درآمده و آخرین عمر خود را می گذراند ،انشاء الله. ثالثاً این جبهه های جنگ و جوانان عزیزتان را که در سنگرهای تاریک نه گرما می دانند نه سرما، فراموش نکنید. به خدا قسم می خورم این جنگ یک نعمت بزرگ الهی است که به ما رسیده، ولی ما هنوز خوابیم قدر این جنگ را نمی دانیم.

 برادران و خواهران مسلمان اگر شما در جنگ یک ذره به خود سستی نشان دهید منافقین داخلی و خارجی بر شما نفوذ می کنند. اسلام و قرآن و خون هزارها هزار شهید، معلول، مجروح از بین می رود باید در خون شنا کرد تا پیروز شویم همین خون هایی که ریخته می شود، سرچشمۀ شان از حادثه تشنه لبان کربلا هستند.

با لب تشنه، امام حسین (ع) را با یارانش چرا شهید کردند؟ به خاطر همین قرآن و اسلام بود، درآن روز عاشورا امام حسین (ع) با یارانش را شهید کردند، بچه هایش و خواهر عزیزش زینب (س) را به اسارت بردند. این جنگ ما هم کربلای دوم است و در تاریخ ثبت خواهد شد انشاء الله.

 ای پدر و مادرم، برادر و خواهرانم اولاً آخرین سلام را به شما عرض کنم به امید خدا جوابش را بدهید، می دانم با کشته شدنم ناراحت می شوید شماها می دانید کـه مـا عاشقان حسین بن علی (ع) بوده و راهش را ادامه خواهیم داد چون او به ما درس شجاعت، شهادت و تزکیه نفس و زیر با ذلت نرفتن آموخت و ما هم از او پیروی می کنیم. همین طور شما از او پیروی می کنید این حقیر آگاهانه در این راه قدم نهاده ام و چون راه امام بود و هم خون سرخ شهیدان از صدر اسلام تا کربلای حسینی و از کربلای حسینی تا کربلای ایران، این خون ها من را صدا می زنند، تا رهسپار شوم. اگر هم کشته شدم برایم گریه نکنید. برای حسین (ع) و آن طفلان معصومش و آن یارانش و به آن دادهای علی(ع) در سرچاه به ناله های پیامبر(ص) برای قرآن و اسلام گریه کنید.

پدرم تو را خیلی ناراحت کردم. پدر جان مرا ببخشید و حلالم کنید و مادر مهربانم تو را خیلی اذیت کرده ام. زحمت های فراوانی که برایم کشیده ای. اگر جسد بی ارزش بنده را آوردند با صبر خودت و بدون سر و صدا بیایی روی قبرم حلالم کنی، برادر عزیزم نگاه کن. یک لحظه از اسلام و قرآن جدا نشوی و دنبال کارهای غیر اسلامی نرو و برادر تو را خیلی اذیت کرده ام مرا ببخشید و اما خواهرانم، اولاً حجاب اسلامی را رعایت و درستان را از زینب (س) بگیرید و با خواهران دیگر رفتار اسلامی داشته باشید خواهران عزیزم شما را خیلی ناراحت کرده ام خواهرانم شما را به حق زهرا (س) مرا ببخشید.

و اما ای پدر و مادرم، خواهرانم و برادرام، آخرین وصیتم را به شما بگویم امام امت را تنها نگذارید هر چه داریم از اسلام و امام امت است یک لحظه از یادش غافل نمانید و اما مادران و پدران جعفرآباد و برادران عزیز امیدوارم که شما جوابگوی صدای «هل من ناصر حسینی» باشید همان طوری که عزیزانی در ایران این جواب را لبیک گفتند و در خون پاک شان غلطیدند و با خدا معامله طولانی را کردند و در عوض آن خداوند به آنها بهشت را سپرده است.

ای کاش صد جان داشتیم و در راه رضای خدا فدا می کردیم و دین خدا را تا آخرین لحظات زندگی مقایسه با خون خود می کردیم.

 ولی شما ای مردم مسلمان جعفر آباد از آمدن فرزندانتان به جبهه ها جلوگیری نکنید، فرزندان رشید اسلام برای فردی که علی (ع) را مولای خود و حسین (ع) را سرور شهیدان خود می داند، ننگ است که در لحاف بمیرد و سرور او حسین (ع) لب تشنه در عاشورا شهید شود، خود ننگ است در خانه ماندن و دین خدا در خطر باشد. اگر شما به وصیت کوچک بنده توجه کنید، گرچه بنده ناچیز گناه کارم ولی وصیتم پر محتوا و آمیخته با سخنان شهدای ایران و سرور آزادگان حسین بن علی (ع) و محراب پرخون شده على (ع) می باشد به خاطر این شخصیت های بزرگ اسلام در سخنان آنان توجه داشته باشید.

مردم جعفرآباد این مسجدی را که نزدیک به دو سال است شروع شده و هنوز به اتمام نرسیده با جان و مال خود آن را کامل کنید و این پول های بی ارزش را در خانه نگذارید. سعی کنیدآنها را در بستن مسجد صرف کنید که شاید این مسجد در روز قیامت دفاع گوی ما باشد و بنده از مسئولین سازمان تبلیغات ایرانشهر تقاضا دارم از نظر معنوی جعفرآباد را روشن گردانید که شاید جاهلان از گودال ها بیرون بیایند و به طرف نور حرکت کنند.

 و اما دوستان و اقوامان عزیز اگر از بنده حرکت های غیر انسانی دیده اید، امیدوارم مورد عفو شما قرار گرفته باشم. می خواهم یک وصیت ناقابلی به برادران طلبه داشته باشم، اولا برادران اگر شما را ناراحت کرده ام و حرکت های غیر انسانی داشته ام، مرا مورد عفو خود قرار دهید، ثانياً شما باید با درس خواندنتان این مردم محروم سیستان و بلوچستان را از نظر فرهنگی بالا بیاورید و نهال انقلاب اسلامی را در تمام جهان برویانید. انشاء الله.

و اگر جنازه مرا آوردند از برادران طلبه حوزه علمیه ایرانشهر یا پاسداران عزيز می خواهم یک دعای توسل در مسجد آل رسول برایم بخوانید و چند تا «الهی العفــو» بــرایـم بگویند، تا بلکه گناهانم بخشوده شود. نماز بنده را نماینده امام و امام جمعه ایرانشهر حاج آقای غضنفری، اگر او نبود حاج آقا سید ابراهیم سجادی مسئول حوزه علمیه ایرانشهر بخواند. از حاج آقای سجادی طلب مغفرت نمایید. به امید پیروزی لشکریان اسلام و آزادی کربلا و قدس و اسیران دل شکسته و اگر برادر عزیز عبدالواحد نرماشیری آزاد شد، سلام مرا به او برسانید.

خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

چه خوش باشد که با ایمان بمیرم زیر سایه قرآن بمیرم.

      چه خوش باشد زیر سایه امام بمیرم.

چه خوش باشد لحظات مرگم امام زمان (عج) باشد.

      چه خوش باشد لحظات مرگم فاطمه زهرا (س) باشد.

 چه خوش باشد بعد از مردنم در بغل حسین (ع) باشم.

       چه خوش باشد بعد از مردنم با پاکان و صالحان باشم.

 چه خوش باشد با همه شهیدان همراه باشم.

در ضمن ٦ روز روزه قضا دارم هر که توانست برایم بگیرد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده