شهید«عبدالغنی ملازهی» در قسمتی از وصیت نامه اش می نویسد: مادر جان از این که من از دنیا رفته ام ناراحت نباشید. چون من برای رضای خدا و پیامبر اسلام به میادین نبرد با کفار آمده ام. اگر من شهید شدم بر من گریه نکنی من راضی نیستم که بر من کسی گریه کند.

به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید«عبدالغنی ملازهی»، دوم مهر ماه 1348، در شهرستان نیکشهر چشم به جهان گشود. پدرش عبدالحمید، کشاورز بود و مادرش گل بی بی نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هفتم بهمن ماه 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و کمر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.

برای رضای خدا و پیامبر(ص) به میادین نبرد با کفار آمده ام

بسم الله الرحمن الرحيم

با سلام و درود بیکران بر منجی عالم بشریت و سلام بر شهیدان راه حق مادر مهربان و برادران و خواهرم فاطمه، زهرا، سلام علیکم. امیدوارم که هیچگونه ناراحتی از طرف من نداشته باشید مادر جان من که از روزی که پدرم را از دست داده ام، شما را ندیدم از اینکه نسبت به حق مادری شما بی احترامی کرده ام مرا حلال کنیـد کـه شـما مادری مهربان و دل سوز بوده اید من خیلی علاقه داشتم که بیایم شما و برادران عزیزم را زیارت کنم اما خدا نصيب من نکرد.

مادر جان از این که من از دنیا رفته ام ناراحت نباشید. چون من برای رضای خدا و پیامبر اسلام به میادین نبرد با کفار آمده ام. اگر من شهید شدم بر من گریه نکنی من راضی نیستم که بر من کسی گریه کند.

 برادرم مجید جان از اینکه من شهید شدم تو برادر بزرگتر فاطمه، موسی و کریم بخش هستی. هرگز آنها را نگذار که درب منزل کسی لقمه بگیرند. مجید جان، فاطمه جان، موسی جان، کریم بخش جان، ناصر جان، اسد جان، نسیبه جان من برادر شما هستم. مرا حلال کنید. اگر از من بدی دیده ای حلالم کنید و از واحد بسیج سپاه پاسداران نیکشهر خواستار و خواهش می کنم که این تکه زمین من که در پیرشیک است اجازه ندهد کسی بر روی آن ساختمانی یا چیزی بسازد. چون اگر من شهید شدم پنج برادر کوچکتر از خودم دارم. زمین متعلق به آنهاست. امیدوارم که یک دستگاه ساختمان برای برادران و خواهران من که صغیر هستند و کسی را ندارند در آن زمین بسازد. دیگر عرضی ندارم.

از مادر، برادر و مادر بزرگم خیر بی بی خواستارم که برای نمازهای قضای من نماز بخوانند و دعای خیر و مغفرت از خداوند بطلبند.

مادر جان لال بی بی ناراحت نباش تو به عنوان مادر من بودی از شهادت من ناراحت نباشید. و به مادرم عایشه و فرزندانش سلام برسان، بگو مادر جـان تـو هـم بـرایـم زیـاد زحمت کشیده ای. اما چه کار کنم برای رضای خدای بزرگ به میدان جنگ می روم. اگر شهید شدم خودش حافظ ماست چون برای یاری دین او می رویم.

 از طرف من مادر جان از لال بی بی، عایشه، لا خاتون، آمنه، ســارا، خدابخش، پیر محمد، حسین حاج عید، مادرم شمس خاتون، از مراد بخش و گل بی بی و تمام اهل منزل و عمو چهارشنبه و داد محمد، سلام برسان و حلالم کنید.

از طرف من به برادرم محمدرفیق، عیسی، علی، محمد و قادر سلام برسان از طرف من به پدرم یعنی عموی مهربان عبدالله سلام برسان و بگو عزادار غنی نباش هرگز هرگز. به عمویم عیسی با اهل منزلش سلام برسان چون مدتی است ندیدم او را. و خواهرم حاجی دربی بی و حاجی موسی را سلام برسان و ازشان حلالی بطلب. من به امید خدا دارم می روم به میادین رزم عملیات کربلای ٥.

برادر رزمنده عبدالغنی ملازهی کوچک شما

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده