رفقا همه شهید شدند و تنها ماندهام
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «علی افخمی» هفتم مرداد سال 1342 در سیاه چادرهای عشایری منطقه ماهور ميلاتی شهرستان ممسنی دیده به جهان گشود. او سومين فرزند خانواده بود. هفت ساله بود که راهی مدرسه عشایری گچساران شد.
پس از گذراندن دوران تحصیلی دو سال در مدرسه عشايری گچساران مشغول تدریس شد. سپس انتقالی گرفت و به شهرستان ممسنی رفت. او علاوه بر اينکه در مدرسه عشايری مشغول تدريس بود، در واحد فرهنگی بنياد شهيد شهرستان ممسنی هم فعاليت داشت.
سال 1359 از طریق بسیج عازم جبهه جنگ شد. وی سرانجام 14 دی ماه سال 1362 ساعت 9 شب در عمليات پاوه کردستان به دست مزدوران بعث مجروح و به بيمارستان مهاباد کردستان انتقال و بعد از دو روز به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاکش در روستای پيرسرخ به خاک سپرده شد.
جبهه دانشگاه امام زمان (عج) است
بهنام خدا، بهياد خدا و به اميد خدا حضور محترم پدر و مادر مهربانم سلام عليکم پس از عرض سلام و سلامتی شما را از درگاه خداوند بزرگ خواهان و خواستارم و اميدوارم که حالتان خوب باشد و اگر احوال اين حقير را خواسته باشيد الحمدالله صحيح و سالم هستم و به ذکر دعاگویی شما مشغول میباشم.
چرا هنوز شهيد نشدهام
ای پدر و ای مادر و خواهر برادر جبهه دانشگاه امام زمان است و رفقای من همه شهيد شدند و فقط من تنها ماندم و کار من به خدا شب و روز گريه میکنم به چه علت هنوز شهيد نشدم ولی در ضمن جنازه من دو روز پيش در نورآباد بايد باشد و تو را به خدا ای مادر و پدر دعا کنيد تا من شهيد شوم و همه رفقای من 57 نفر بودند شهيد شدند و فقط من تنها ماندم و خجالت در برابر اين عزيزانم میکشم. هنوز هستم.
من در خط اول قرار گرفتم شب و روز اين بر سر ما میکوبد و در ضمن خبر خوش برايت بدهم. 22 فروردین سال 1362 حمله خواهيم کرد و به کربلا خواهيم رفت و تورا به قرآن به کسی نگوييد که عمليات لو برود. من هدف خودم را پيدا کردم
از قول من به همه سلام برسان. خدا به شما صبر و حوصله بدهد و به مادر نصيباله بگو انشاءالله ما به کربلا خواهيم رفت و نصيباله را آزاد خواهيم کرد و همه رزمندههایی که اسیر هستند آزاد خواهيم کرد. پسر عموی عزيزم من از راه دور سلام میکنم و احوالپرسی مینمايم.
خواهر عزيزم خون شهدا را بايد از صداميان بگيرم و برگردم و من راه خودم را پيدا کردم بايد بروم و رفقای من همه رفتند فقط من تنها ماندم. خواهرم گريه نکن حلال کن ترا به خدا. خداحافظ جانم
برادر عزيزم کريم جان من برای تو گريه میکنم تو خيلی زحمت کشيدی و من چه بگويم برادر جان من پاهای تو را میبوسم. جانم، من بميرم. زحمات تو را کجا بگذارم خداحافظ.. من عضو سپاه پاسداران شدم.خداحافظ. جواب زود، زود تا موقعی که رسيد. علی افخمی.
انتهای متن/