شهید «ابراهیم زارعی» قبل از شروع عملیات کربلای ۵ بعد از گرفتن برگه مرخصی، از بازگشت به خانه منصرف میشود. وقتی که دوستانش به او میگویند که چرا به مرخصی نمیروی، وی به آنان میگوید: «من خوابی دیدهام و باید به دنبال خوابم بروم...»
شهید «حسین تنگستانی بنداروزی» به دوستان خود قبل از شهادت میگفت: می خواهم زنجير محكمي را كه بر پای وجدانم سنگيني مي كند بردارم و خود را رها سازم. او اين زنجير را با شهادت خود برداشت و ديِن خود را به مملكت خويش ادا كرد.
شهید «سید حسن هاشمی» همانند حضرت علی (ع) فقرا را در زندگی خود اولویت قرار میداد و در تمامی مناسبت های سال به فقرا اطعام میبخشید.
سردار شهید «اصغر عدالت» به صوت زیبا در بین دوستان مشهور بود. وی با لهجه شیرین خود و با زیباترین صوت این دعای کمیل و زیارت عاشورا و قرآن را در میان جمع تلاوت میکرد.
شهید نوجوان بوشهری «سید علی طاهری نژاد» به دلیل کم سن و سال بودن، برای اعزام به جبهه از ماهشهر، او را شهرستان محل سکونتش بازگردانند. با اصرار فراوان شهید مجدد از بسیج به جبهه اعزام شد و اینبار با سمت بی سیم چی گردان عملیات والفجر ۸ خدمت کرد...»
مادر شهید «ناصر رازی» نقل میکند: ناصر هر روز ناهار و شام خود را برمیداشت و میگفت من میروم و در بسیج غذای خود را صرف می کنم. بعد از شهادتش متوجه شدیم سهمیه غذای خود را به یک پیرزن و نوه هایش که در نزدیکی ما زندگی می کردند تقدیم میکرد.