نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - امیر امیرگان
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
متعجب نگاهش کردم. گفتم تبریک برای چه؟ در حالی که چشمانش پر از اشک شده بود گفت امروز پسرت به آرزویش رسیده و امام زمانش را ملاقات کرده.
کد خبر: ۴۳۲۲۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۶

خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
چند روزی بود که پیگیری می‌کرد چه دعاهایی بخواند تا بتواند امامش را ببیند. امیر نه ساله بود. نقش دلش مثل همه کودکان پاک بود و صاف. یک روز عصر که از گروه ضربت پایگاه به منزل برمی گشتم از دور امیر را دیدم که روی پله جلوی در نشسته است. تسبیحی در دست داشت. بوسه‌های انگشتانش بود که بر دانه های تسبیح نقش می بست و ذکری که به زبان کودکانه از دهانش جاری می‌شد.
کد خبر: ۴۳۲۲۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۵

خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
قبل از انقلاب در پایگاه شهید نوژه تعداد کمی اهل مسجد و دعا و مجالس مذهبی بودند. احمد آقا عضو هیئت امنای مسجد پایگاه بود. بعد از ظهر یک روز جمعه با ایشان و بچه ها به سمت مسجد می رفتیم برای شرکت در مراسم دعای سمات.
کد خبر: ۴۳۲۲۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۴

خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
خیلی ناراحت شدم به خانه که رسیدم امیر را صدا زدم. امیر جان بیا کارت دارم. امیر سریع خودش را به من رساند. مادر جان چرا دیروز غذای مامان دوستت را نخوردی. بنده خدا ناراحت شده. سیر بودی با خودت می‌آوردی.
کد خبر: ۴۳۲۲۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۲

خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
هر وقت می خواستم به جلسه قرآن پایگاه بروم امیر زودتر از من آماده می ایستاد که همراه من بیاید. خیلی خوب با احکام دین آشنا شده بود.
کد خبر: ۴۳۲۲۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۳

خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
شنیدن این حرف خیلی برایم سنگین بود به امیر گفتم مادرجان کارتون نگاه کردن این قدرها هم مهم نیست که اینگونه تحقیر شویم مگر ما نیازمندیم.
کد خبر: ۴۳۲۲۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۱

خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
ظهر که امیر به خانه آمد دلیلش را جویا شدم. گفت: مادرجان خانم معلم روسری نمی پوشد همه مردها موهایش را میبینند دوست نداشتم به مهمانیشان بروم.
کد خبر: ۴۳۲۲۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۲۰

خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
به مادرش میگفت نگران مدرسه رفتن فاطمه هستم. کلاس ها مختلط است. خودم درس ها را به او یاد میدهم. خوشبختانه مدرسه رفتن فاطمه همزمان شد با پیروزی انقلاب اسلامی. با تمام وجود به فکر و عقیده این بزرگ مرد کوچک جثه می بالیدم
کد خبر: ۴۳۲۲۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۹

خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
امیر باید کم کم از خانه دل می کند و به مدرسه می رفت تا تفاوت ها را بیشتر می‌فهمید. راه سالم و ناسالم، فکر خوب یا بد را تشخیص می‌داد. یک روز امیر که از مدرسه برگشت پرسید بابا سیاه چال کجاست گفتم باباجان چه کسی این را به تو گفته. امیر از سر کنجکاوی کودکانه همان سوال درباره حجاب و زن شاه را در محیط کودکستان می پرسد.
کد خبر: ۴۳۲۲۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۸

خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
امیر می فهمید که زندگی در پایگاه سخت است و محل سکونت من به شدت تحت کنترل می باشد لذا سکوت می کند.
کد خبر: ۴۳۲۲۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۷

خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
در پاییز نقش نگین بهار خلقت را لمس میکردم. از شدت عشق به مولی علیه علی علیه السلام و جوانمردی هایش، نام امیر را زیبنده دانستیم. امیری که باید آموزه‌ها را سرلوحه خود قرار می‌داد و قدم در راه علی علیه السلام و حسین علیه السلام می‌گذاشت.
کد خبر: ۴۳۲۱۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۵

معرفی کتاب
مبهوت چهره سوخته امیر بودم و قسمتی از گونه اش که سال ها قبل، دست آقا صاحب الزمان (عج) نوازشگر آن بود و اینک آتش، از جای دست آقا شرم کرده و همه بدن امیر را سوزانده بود جز محل نوازش آقا.
کد خبر: ۴۳۱۹۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۴

مادرم سعي کن هميشه در مراسم دعا شرکت کني و توشه آخرت برچيني تا در آن دنيا نيز همانند اين دنيا سرافراز باشي. پدر جان مرا ببخش که نتوانستم آنطور که مي خواستي باشم و فرزند خوبي برايت نبودم.
کد خبر: ۴۲۲۶۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸

با آغاز جنگ تحمیلی به نیروی تازه تاسیس بسیج پیوست و روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. سرانجام پس از ماه ها مجاهدت در راه خدا شربت شهادت نوشید و در هشتم اسفند ماه سال 1366 در بمباران هوایي سقز بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به مقام عندربهم یرزقون نائل آمد.
کد خبر: ۴۲۲۶۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸

امیر از همان کودکی در هیات های حسینی و مجالس مذهبی حضور فعال داشت و از حال و هوایی حسینی و عاشورایی برخوردار بود. کمک حال خانواده و اهل محل بود و سعی می کرد به خانواده های محروم و ضعیف جامعه کمک کند.
کد خبر: ۴۱۲۶۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۱