زندگی نامه شهيد بهزاد حبيبي(عملیات فتح المبین)
چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۸
حجب و حيا و لبخند دوست داشتني شهید بهزاد هر بينده اي را جذب مي کرد . او براي ابراز علاقه به ديگران نياز به حرف زدن نداشت و بر چهره معصوم و خندانش همراه با صميمت فوق العاده اش بيان کننده همه چيز بود و به راحتي به دل مخاطب مي نشست
بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد بهزاد حبيبي در 1343/7/26 در خانواده متدين و معتقد در روستاي شول نقش رستم به دنيا آمد . پدر وي کارمند نگهبان آثار باستاني تخت جمشيد و نقش رستم بود و مادرش خانه دار بود . دامان پاک مادرو دل مصفاي پدر فرزندي تحويل جامعه داد که از هر نظر مايه مباهات و الگوي مناسب بود . دروان ابتدايي تحصيلات اين شهيد بزرگوار در روستاي محل زندگي با سختي هاي خاصي خودش سپري شد . دوران راهنماي بتدايي را در مرودشت و سپس در مدرسه راهنمايي روستاي مذکور و مقطع دبيرستان را در مدرسه جم سابق دکتر شريعتي سپري شد و که همزمان در سال سوم دبيرستان و آغاز جنگ تحميلي اين شهيد حماسه آفرين در جبهه و رسيدن به فيض شهادت اجازه فارغ التحصيل شدن نيافت . مرحوم شهيد بهزاد حبيبي از همان کودکي داراي روحي لطيف و مهريان و دوست داشتني بود . به راحتي با همسالان خود خو مي گرفت و خيلي نسبت به آنان احساس محبت و مهرباني مي کرد. بسيار تمايل داشت به ديگران کمک کند و به نحوي رفتار مي کرد که گويي تمايل داشت سپر بلاي ديگران باشد و مخصوصا در بازهاي دسته جمعي در حاشيه قرار مي گرفت تا مواظب ديگران باشد . پيش از پيروزي حضور در روستا محل زندگي اين شهيد بزرگوار به دليل حضور يک روحاني وارسته به نام حجه الاسلام فدايي شور و نشاطي وصف ناپذير در ميان جوانان و نوجوانان به وجود آمده بود . حضور در نمازهاي جماعت و راه اندازي کتاب خانه و بر پايي جلسات قرآن و دعا و زيارت هاي مختلف اصلي ترين فعاليت هاي جوانان و نوجوانان بود و يکي از پايه هاي اصلي حضور در تمامي جلسات مذکور شهيد بهزاد حبيبي بود که با خلوص تمام مراسم ها و برنامه هاي مسجد حضور فعالي داشت و حتي در ساعات غير فعال برنامه ها مشغول منظم کردن کتاب خانه و نظافت مسجد و آماده سازي براي بر پايي مراسم بود . حجب و حيا و لبخند دوست داشتني شهید بهزاد هر بينده اي را جذب مي کرد . او براي ابراز علاقه به ديگران نياز به حرف زدن نداشت و بر چهره معصوم و خندانش همراه با صميمت فوق العاده اش بيان کننده همه چيز بود و به راحتي به دل مخاطب مي نشست .بعد از انقلاب مثل همه جاي ايران مسجد پايگاه هاي فعاليت هاي مذهبي جوانان انقلابي شد و مسجد 14 معصوم (ع) شول هم با روحاني و بدون روحاني تمام فعاليت هاي گذشته را داشت و گروه مقاومت بسيج روستا هم تشکيل شد و هر شب نگهباني و ساير فعالايت ها انجام مي گرفت . شهيد بهزاد يکي از اعضاي فعال گروه مقاومت بود و هر شب با علاقه و خلوص تمام فعاليت هاي محوله ادامه مي داد و حتي به جاي ديگران هم نگهباني مي داد و با دوندگي و شور و نشاط و همراه با لبخند خود باعث دلگرمي همگي مي شد . تا اين که در اواخر سال 1360 در حالي که 17 سال از عمر شريفشان نگذشته بود عازم جبهه هاي جنگ شد روح بزرگ اين شهيد بزرگوار که به دليل خودسازي و ايثار بسيار زياد از جلاي خاصي برخور دار بود . از وي انساني ساخته بود که بسيج وجه ترس و دلهرهاي از جنگ و دوري از خانواده و بستگان نداشت . لقمه حلال و کار و تلاش و زندگي معنوي او را لايق شهادت کرده بود . به جز زماني که به تحصيل اشتغال داشت به هر کاري که پيش مي آمد برا ي امرا معاش و کسب روزي حالا تن مي داد . براي مدتي که در مرغداري يکي از بستگان خود کار مي کرد از خود کارگري امين ودلسوز به وجود آورده بود و به نحوي که اطمينان کامل کار فرما را جلب و حتي با وجود سختي و کار مرغداري به جاي همکار خود نيز کار مي کرد و نيمه هاي شب که در گذشته نياز به آب و و دان دانه به طيور بود و کارگر همکارش خسته بود او را از خواب بيدار نمي کرد تا استراحت کند و خودش به تنهايي زحمت کار را مي کشيد . بعد از حدود 3 ماه از حضور در جبهه سرانجام در عمليات فتح المبين در دشت عباس ( شوش ) 1360/12/29 همزمان با تحويل سال و فصل رويش گل هاي گل عمر اين شهيد بزرگوار خزان شد و روح پاک و بي آلايش اين شهيد به ابديت پيوست . شهيد بزرگوار بهزاد حبيبي اولين شهيد روستا بود و پس از شهادت وي نام کتاب خانه و گروه مقاومت روستاي شول که مدت ها در آن زحمت کشيده بود به نام اين شهيد مزين شد و تعداد زيادي از همرزمان اين شهيد بزرگوار راه خونينش را ادامه دادند و تعداد حدود 10 نفر به فيض شهادت و تعداد به درجه جانباز و آزادگي رسيدند . به اذن همه همرزمان اين شهيد عزيز و جو اخلاص و صفاي تو دليل اصلي آن بود که باعث شد اولين انتخاب خدا براي رسيدن به وصالش از روستاي شول بود . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
نظر شما