آخرین فشنگ / خاطره ای از شهيد محمد محسن روزيطلب
سهشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۰۰
محمدمحسن سیزده سال بیشتر نداشت که برای دفاع از اسلام و میهن راهی جبهه های نور علیه ظلمت شد. هرچه به او می گفتند : " فعلا نرو، تو هم اکنون کم سن و سالی و برادرت هم تازه شهید شده است"،می گفت...
نوید شاهد فارس: شهيد محمد محسن روزيطلب در یکم فروردین 1347 در تهران در خانواده اي متدين و معتقد به موازين الهي و متعهد ديده به جهان گشود . وي بعد از گذراندن دوران طفوليت دوران تحصيلي را شروع کرد و دوران ابتدايي خود را در مدرسه ابو سعيد شيراز و راهنمايي را در مدرسه قائم شيراز گذراند .
وي که در دوران جنگ تحميلي عراق عليه ايران بيش از سيزده سال نداشت و يک طلبه بسيجي بود با تلاش فراوان توانست که به جبهه برود . وي نيز همچون برادر شهيدش محمد حسن رشادتهاي زيادي را طي دوران دو ساله خود در جبهه نشان داد و سرانجام در بیست و دوم اسفند ماه 1362 در عمليات خيبر (طلائيه) با اصابت ترکش به تمام بدنش در حالي که فقط پانزده بهار از عمر نازنينش مي گذشت به شهادت رسید.
(آخرین فشنگ)
هرچه به او می گفتند : " فعلا نرو، تو هم اکنون کم سن و سالی و برادرت هم تازه شهید شده است"،می گفت:"برادرم برای خودش شهید شده است، من هم برای خودم و به سهم خودم باید از اسلام دفاع کنم."
یک بار در جبهه شهید صیاد شیرازی گفته بود:"این بچه در این جا چه می کند؟"
و در پاسخ به او گفته بودند:"همین بچه عضو گروه شناسایی ست و می رود در قلب دشمن ، شناسایی می کند و بر می گردد."
شهید صیاد شیرازی گفته بود:"باید درجه ی مرا بردارند و بر دوش این جوان بگذارند."
سرانجام هم می رود در خاک عراق و آن قدر می جنگد که مهماتش تمام می شود. پسرم می گفت:"ما تا آخرین لحظه و تا آخرین فشنگی که داریم ، می ایستیم و می جنگیم و عقب نشینی نمی کنیم."
پسرم،آخرین فشنگ را هم به سوی دشمن شلیک می کند و بعد به درجه ی رفیع شهادت می رسد.
انتهای متن/
منبع: کتاب لحظه های تماشا/ راوی: مادر شهید
نظر شما