خاطره روز نوشت شهید خداداد قشقايی (1)
شنبه, ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۵۳
شهید خداداد قشقايی در دفتر خاطرات خود می نویسد: با صداي بچه ها که براي خوردن سحري صدايم مي کردند از خواب بيدار شدم . سحري را که خورديم چند رکعت نماز قضا بجا آوردم ، تا موقع اذان صبح بعد از نماز و تعقيبات خوابيدم .
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «خداداد قشقايی» یکم دی ماه 1344 در شهرستان دوگنبدان ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تا کلاس سوم ابتدایی را در دوگنبدان گذراند و سپس با خانواده به شيراز عزیمت کردند و ادامه تحصیل را در شیراز گذراند. او تحصيلات ابتدايی را در دبستان شهيد يوسفی پشت سرگذاشت. پس از گذراندن دوران راهنمایی و دبیرستان موفق به اخذ مدرک ديپلم شد. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه شد و سرانجام هفتم اردیبهشت ماه 1365 مصادف با شب نوزدهم ماه مبارک رمضان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسيد.
متن خاطره خودنوشت «1» :
بسم الله الرحمن الرحيم با صدای بچهها که برای خوردن سحری صدايم میکردند از خواب بيدار شدم. سحری را که خورديم چند رکعت نماز قضا به جا آوردم تا موقع اذان صبح. بعد از نماز و تعقيبات خوابيدم. ساعت 8 رفتم روی پست و تا 11 پاس داشتم.
5:10 دقیقه بود که حاج آقا ملکی آمد همان کنار توپ چادر انداختم و نشستيم. حاج آقا بحث جالبی را شروع کرد تا ساعت یک حاجی صحبت میکردند. بعد هم نماز ظهر را خوانديم بعدش هم من خوابيدم و ساعت 6 از خواب بلند شدم. رفتم شروع کردم به ساختن يک باغچه کمی کار کردم و رفتم حمام شب بعد از افطار با حسين رفتيم مسجد. نماز را خوانده بودند به قسمتی از دعای افتتاح رسيديم. آخر سر هم رفتيم دو تا نوشابه بزرگ خريديم و آمديم.
ديروز آخرين برگ دفترچه جيبیام را پر کردم. امروز يا بهتر بگویم امشب شروع کردم به نوشتن در اين دفتر. تصميم گرفتهام تا میتوانم بنويسم هر چه میخواهد باشد فقط بنويسم از نوشتن دو منظور دارم يکی چيره شدن در نوشتن و خوب شدن خط. ديگری اينکه هر چه با پند و تجربهای است که اگر زنده ماندن شايد به کارم بخورد. راستش از نوشتن در عين حالی که خوشم می آيد بد هم میآيد. چون چيزی را که در دلم هست نمیتوانم در کاغذ بياورم ولی خب شايد همين نوشتهها تجربهای باشد برای بعد حداقل همين قدر که توي نوشتن دستم کمي روان میشود خودش خوب است. 19 خرداد سال 1364
انتهای متن/
نظر شما