چشمانی بارانی در فراغ یاران
يکشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۳:۲۰
شهيد خانعلی باقری مرداد سال 1333 به دنیا آمد. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت. برادر شهيد در خاطره ای می گوید: «روزی که به خانه آمد به ما گفت: «من سعادت نداشتم مانند دوستانم شهيد بشوم.» همان لحظه اشک از چشمانش سرازير شد... زندگی نامه کامل این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد خانعلی باقری 8 مرداد سال 1333 در خانوادهای متوسط و مذهبي در آبادان به دنيا آمد. از شش سالگي به مدرسه رفت. دوران ابتدایی و راهنمایی را با هوش و استعدادی بالایی که داشت و با نمرات عالی به پایان رساند. سپس به دبيرستان راه يافت و موفق به اخذ دیپلم ریاضی شد.
شأن خانعلی
برادرش در خاطره ای می گوید: دوران طاغوت در آبادان زندگي مي کرديم. خانعلی هرگز حاضر نبود اوقات خود را با دوستان به تفريح و سر کوچه ایستادن بگذراند. چرا که مي گفت: «سر کوچه ايستادن و تفريح بي جا در شأن من نيست.» بيشتر اوقات خود را به مطالعه کتب ديني و درسي مي گذراند. او از مطالعه زياد خسته نمي شد و گاهی اوقات تا ساعت يک و دو نيمه شب مطالعه مي کرد. نماز و روزه و فرايض ديني را براي قرب الهی انجام مي داد و براي فرا رسيدن ماه مبارک رمضان روزشماري مي کرد و معتقد بود «روزه تن انسان را سالم و گناهان انسان را مورد آمرزش و از آلوده شدن انسان به گناه جلوگيري مي کند.»
جنگ تحمیلی
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی او نيز در تظاهرات و راهپيمائي ها و پخش اعلامیه ضد رژيم شاه شرکت می کرد. با آغاز جنگ تحميلي "خانعلی" کمر همت را بست و در دفاع از وطن و ناموسش در آبادان ماند و شروع به ساخت کوکتل مولوتف و سنگر کرد .
حمله هوائی
برادرش محمد علی در خاطره ای می گوید: «حدود دو ماه اول جنگ را در آبادان با هم بوديم که من به آباده رفتم ولی خانعلی ماند. او هميشه در حمله هوائي هواپيماهاي عراقي يا حمله توپ خانه اي يا خمپاره اي با خواندن شهادتين خود را براي شهادت آماده مي کرد. پس از چهار ماه با اصرار پدر و مادر او نیز به آباده آمد و در بسيج ثبت نام کرد. دوره نظامي و عقيدتي را به پايان رساند. بيشتر اوقات خود را در بسيج و سپاه به نگهباني و گشت می گذراند و چنان به بسيج و پاسداري از دست آوردهاي انقلاب اسلامي انس گرفته بود که در ماه رمضان فقط براي خوردن سحري به خانه مي آمد.
فوتبالیست و کشتی گیر کارته کار
"خانعلي " در رشته فوتبال و کشتي در آبادان و در رشته کاراته در آباده فعاليت قابل توجهي داشت. شهريور سال 1360 به جبهه مريوان (دزلي) اعزام شد و در آن سرماي سخت توانست ايمان خود را مستحکم تر کند. حدود چهار ماه بعد از جبهه به آباده بازگشت.
چشمانی بارانی در فراغ یاران
برادرش می گوید: روزی که به خانه آمد به ما گفت: «من سعادت نداشتم مانند دوستانم شهيد بشوم» همان لحظه اشک از چشمانش سرازير شد. روز قبل از میلاد امام زمان (عج) دوباره براي اعزام به جبهه در بسيج آباده ثبت نام کرد و خيلي خوشحال بود. به ما گفت: «امروز روز آخر است که من اين جا هستم و مي خواهم امشب را در سپاه آباده نگهباني بدهم.»
18 خرداد ماه 1361 شب میلاد امام زمان (عج) بود. قرار شد آن شب در سپاه پاسداران نگهبانی دهد. پيراهني را که چندين سال پیش يکي از دوستان پدرم از مکه برايش آورده بود را پوشيد همان شب در حين نگهباني بر اثر اصابت گلوله به سر توسط منافقين کوردل به شهادت رسید.
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما