پدری در اسارت و فرزندی مفقودالاثر

پاسداری از فرآورده انقلاب
او پاسداری از خرمشهر را تنها وظیفه خود نمی دانست بلکه نگهبانی از آزادگی اين فرآورده انقلابی را در هر مکان برخود واجب می ديد و اوقاتی را به پاسداری شهر جهرم اختصاص داده بود. قبل از تحصيلش در اين شهر مدتی به کارهایی چون گچ بری و بنايی می پرداخت تا امرار معاشی برای خانواده داشته باشد. او پس از چندی مجدد عازم جبهه شد.

نماز شب در سرمای جبهه ها
همرزمش در خاطره ای می گوید: حمید اکثر اوقات در سنگرهای رزم به تلاوت قرآن و خواندن دعا و کتاب های شهيد دستغيب می پرداخت و اکثرا در آن سرمای سوزناک و شب تار بيابان به پا می خواست و نماز شب را می خواند.

پدری پشت میله های اسارت و پسری مفقودالاثر
مادرش در خاطره ای می گوید: حمید 6 ساله بود از ارتفاعی به زمین خورد و پایش شکست. درمانگاه در نزدیکی ما نبود و وسیله نقلیه نداشتیم ما مجبور بودیم تا صبح منتظر بمانیم. همه نگران حمید بودیم که تا صبح چگونه می تواند این درد را تحمل کند. ولی او آرام شد و تا صبح خوابید. آرامش حمید زبانزد اقوام و خویشان بود. روز آخری که می خواست به جبهه برود از همه اقوام و آشنایان حلالیت طلبید. لحظه رفتن گفت: «مادر من می روم و شهید می شوم و پدرم را هیچ وقت نمی بینم.» او تا روز آخر انتظار داشت تا شاید پدرش که در اسارت بود راببیند. پس از شهادت حمید، همسرم که در اسارت بود در نامه ای نوشت بگویید حمید الان کلاس چندم است. و ما حرفی برای گفتن نداشتیم...
شهید "حمیدرضا کارگر" سرانجام 25آبان ماه 1361 در عملیات محرم با اصابت ترکش به گلو به شهادت رسید و مفقوالجسد شد. پیکرش پس از 16 سال تفحص و در گلزار شهدای فردوس جهرم به خاک سپرده شد.

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس