خاطره روزنوشت شهيد "فريدون کاردانی" «4» / بی سیم چی
متن خاطره: یک روز بارانی
9 دی 1360 امروز هوا بارانی بود. تنها مورد جالبی که رخ داد اين بود که در اين هوای سرد و بارانی مجبور به تعويض و جا به جا کردن خوابگاه مان شديم. تمامی بچه های گردان در يکی از خوابگاه های آسايشگاه برادران سپاه جا دادند. تمامی فرمانده هان و مسئولين گردان در روی زمين و بقيه ی افراد روی تختخواب جای داده شدند. منتها ساير کسانی که تختخواب برای آن ها نبود هم برای خوابيدن روی زمين می خوابيدند و نکته ی قابل توجه اين است که در وسط خوابگاه زيلوهائی پهن شده که علاوه بر اين که برای آسايش افراد است که در موقع نمازهای پنج گانه هم روی آن ها همگی بچه ها به نماز جماعت می ايستند و پيش نماز ما هم برادر صداقت( روحانی) می باشد.
مرخصی یک روزه
10دی1360 امروز صبح هوا خيلی سرد بود و باران نم نم می باريد. تقربباً ساعت 9:30 صبح بود که به اتفاق چند تن از ساير بچه ها برای نوشتن و منظم کردن مقداری از پرونده های کسانی که به جبهه اعزام شده اند به يکی از اتاق های دفتر پادگان رفته و شروع به کار شديم که تا ساعت 1:30 مشغول بوديم. حدود ساعت 2:30 بعدازظهر بود که به همه ی افراد گردان مرخصی دادند. من هم به اتفاق دوستانم که سياوش _ جاويد _ مطيع _ احد باستان _ طبا _ جعفر و قاسم نوذری به شهر رفتيم و پس از گرفتن عکس (برای روی کارت) _ ديدن يک فيلم و صرف شام در يکی از رستوران ها به پادگان برگشتيم . تقريباً ساعت 8:30 شب بود که به اتفاق احد _ غلام حسن مطيع _ طبا و جاويد حسن زاده به حمام رفتيم. بعد از استحمام به يکی از خوابگاه های برادران سپاه که در آن تلويزيون بود رفته و مشغول تماشای فيلم سينمائی شديم که تا ساعت 11:45 ادامه داشت.
بی سیم چی
11دی 1360 امروز صبح از ساعت 7 ما را به صف کردند و به تمرين رژه و قدم رو پرداختيم چون قرار بود آقای ناطق نوری وزير کشور از پادگان ديدن کند. بالاخره ساعت 9:30 صبح بود که ايشان به همراه تنی چند از شخصيت ها تشريف آوردند. ابتدا از مقابل گروهان ها ديدند و سپس سخنرانی کوتاهی ايراد کردند و رفتند. تقريباً ساعت 10 بود که ما صبحانه خورديم. بعد از آن هر يک از افراد يک قطعه عکس جهت تهيه ی کارت شناسائی به فرماندهان خود دادند که من هم عکس خود را به فرمانده گروهان دوم دادم. بعد از آن به ما لباس گرم دادند که عبارت بود از يک پيراهن و شلوار گرمکن و يک جفت جوراب. البته من لباس های دو برادر بی سيم چی ديگر را تحويل گرفته و به آن ها سپردم. بعد از ناهار حدود ساعت 3:30 دوباره به صف شديم. اين بار برگ های دريافت حقوق خود را امضاء کرديم. البته به علت شلوغی زياد اين کار تا ساعت 5:10 عصر به طول انجاميد. سپس نمازهای مغرب و عشا را خوانده و بعد از آن شام صرف شد. بعد از شام بچه های گردان ما که البته فرماند هم در بين ما بود به سينه زنی مشغول شديم تقريباً اين مراسم در حال اتمام بود که به اتفاق جاويد حسن زاده و غلام حسن مطيع به حمام رفتيم. موضوعی که شايد قابل گفتن باشد اين است که چون ما هيچگونه شامپو و صابونی همراه نداشتيم بالاجبار از ساير برادرانی که مشغول استحمام بودند کمی شامپو گرفتيم و اين خود همبستگی و تعاون را بين ساير برادران نشان می دهد.
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس