خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (35)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « دو نفر که ظاهراً قيافه هايشان برايم غريبه بود ولی کازرونی بودند داخل اتاق شدند...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

فرمانده گردان

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نصرالله ايمانی" یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 در اثر اصابت خمپاره‌ به شهادت رسيد.

متن خاطره خودنوشت: فرمانده گردان
29بهمن1360 ساعت 17:30 غروب پنجشنبه در اتاق نشسته بودم. دو نفر که ظاهراً قيافه هايشان برايم غريبه بود ولی کازرونی بودند داخل اتاق شدند. سلام و احوالپرسی گرمی با عبدالله ظريفکار کردند با اکبر دهقان هم همينطور. بعد من هم بلند شدم و دست بوس زديم بعد از اينکه نشستند، يکی از آنها که چهره اش کمی آشنا بود گفت: ايمانی کجاست؟ يکی از بچه ها گفت که روبرويت نشسته. بعد دوباره با هم سلام کرديم و...
خب از کجا می آيی؟
-از بستان.
تو کی هستی؟
-قاسم برين تو داودی
بعد که سر صحبت باز شد از دست فرمانده گردانی که در آن بودند اظهار ناراحتی می کردند وضع به قول خودشان خيلی در هم شده بود و داشت به جای باريک کشيده می شد. آمده بودند پيش ما کسب تکليف کنند. به خاطر بوق و کرنای مالکی اسم بی قابلمان بالارفته بود بعد از اينکه مقداری نصيحت کرديم که «تو بايد چه باشی... چرا کردی... به خاطر چه از اين حرف ها...» بالاخره قرار شد برويم بستان، با چند ديگر رفتيم بستان. بعد از اينکه در اتاق گروه کازرونی کمی مانديم و صحبت کوتاهی هم برای بچه ها کرديم آمديم پيش برادر موسوی سرپرست گردان، بعد از کمی بحث های ضد و نقيض که بين دو طرف رد و بدل شده بود با اصرار فراوان آن ها را با هم آشتی داديم و با خواندن دعای وحدت و روبوسی جلسه را ترک کرديم.


در برگشتن کمی به خود فرو رفتم. دلم گرفته بود به خاطر اينکه آنچه نصيحت کردم در خودم نبود. گريه ام گرفت و از خدا طلب عفو کردم. شدت گريه ام يکی از برادران را هم به گريه انداخت و بالاخره طوری شد که ماشين را نگه داشتيم و بعد از اينکه گريه تمام شد آنوقت به راه ادامه داديم و به سوسنگرد آمديم و دعای کميل برقرار کرديم.


انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده