خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (42)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «همان روز در نزديکی های عصر با برادر امين به اهواز آمديم. اول به مقر تبريزی ها و بعد هم به پادگان دشت آزادگان رفتيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

مقر تبريزی ها

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نصرالله ايمانی" یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 در اثر اصابت خمپاره‌ به شهادت رسيد.


متن خاطره روزنوشت:
روز بعد با اکبر و علی نيک خواه پيش سرهنگ قاسمی رفتيم. مقر توپخانه سرهنگ در رميم 5 کيلومتر پشت بستان بود. از آنجا به سعيديه 1و 2 و 3 رفتيم. در دشت های سعيديه مرز پيدا بود و هرگز این تصور را نمی کردم. صحرا جلوه خاصی داشت. تنگ چذابه جلوتر از ما قرار داشت. درست ما پشت سر نيروهای عراق بوديم و فاصله ميان ما و عراقی ها باتلاق بود و نيزار.

دشت نيزار
در سعيديه اول جنگل انبوهی از درختان خرما بود و شاخسارهای درخت بيد سر در هم کرده بودند. منظره جالبی بود عراقی های مزدور واقعاً در اين مدت کيف می کردند. سر تا سر دشت نيزار بود و حورالعظيم نام داشت از آنجا برگشتيم و در مسير با برادر سرباز حبيب الله لعلی آشنا شديم.

مقر تبريزی ها
همان روز در نزديکی های عصر با برادر امين به اهواز آمديم. اول به مقر تبريزی ها و بعد هم به پادگان دشت آزادگان رفتيم. سرهنگ قاسمی و علی نيک خواه هم آمده بودند. بچه های کازرون در پادگان، زياد اصرار کردند که اينجا بمان من هم رفتم اهواز و برگه گرفتم و بعد در تيپ امام سجاد با برادران ماندم. شب ساعت 22:30 بود که سعيد پرويزی با اکبر دهقان آمد. همان روز هم برادرانی که تنگ چذابه بودند و پيش امام رفته بودند، آمدند. علی پيروزی و عبداله بازائی هم بودند.

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده