خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (55)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « آتش زيادی از دو طرف رد و بدل می شد. ترکش توپ های خودی بر بالای سرمان رد می شد. مجبور شديم با سر نيزه سنگرهای انفرادی بزنيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

احداث سنگر با سرنیزه

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نصرالله ايمانی" یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 در اثر اصابت خمپاره‌ به شهادت رسيد.

بیشتر بخوانید...

متن خاطره خودنوشت: 

راس ساعت دوازده شب دوم فروردين ماه حرکت شروع شد. مأموريت ما گروهان دوم از گردان شهيد مدنی تيپ سجاد، عمليات ايذائی در پشت تپه 120 بود. برای تمامی افراد، حتی فرماندهان گروهان و دسته، منطقه عمليات نا آشنا بود. در تمامی عمليات ها می بايستی فرماندهان دسته و محور يک، شب قبل به شناسائی بروند ولی در اين عمليات بر اساس يک سلسله برنامه هائی که پيش آمده بود اين شناسائی انجام نشد.

فرماندهی شهید خسروی

افراد بی صبرانه انتظار لحظات روبروئی با دشمن را می کشيدند. در جبهه رقابيه و دزفول عمليات شروع شده بود و قرار بر اين بود که يکی دو ساعت بعد از شروع عمليات ما هم وارد عمل بشويم. با چهار نفر از مسئولين شناسائی به طرف تپه 12 حرکت کرديم. ابتدا دسته سوم به فرماندهی محسن خسروی جلو رفت. دسته يکم من و ديگر برادران بوديم که بلافاصله به راه افتاديم. بعد از چند صد متری بين دو تا تل کوچک تپه مانند، بر روی زمين خوابيديم.

احداث سنگر با سرنیزه

هوا زياد تاريک بود. سمت راست ما دسته سوم، زمين گير شده بودند. بعد دو نفر از شناسائی و گروه تخريب به راه افتادند تا ميدان مين را خنثی کنند. حدود يک ساعت در همانجا مانديم. آتش زيادی از دو طرف رد و بدل می شد. ترکش توپ های خودی بر بالای سرمان رد می شد. مجبور شديم با سر نيزه سنگرهای انفرادی بزنيم. خدا را شکر زمين شنراز بود و سنگر کندن هم آسان بود.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده