خاطره خودنوشت شهيد حميد شبانپور«2»
شهيد «حميد شبانپور» در خاطره ای می نویسد: «خانواده عزیز دو تا جوک برايتان می نويسم. چند شب قبل، چند نفر از برادران می روند که مين های بعثی را خنثی کنند. وقتی به ميدان مين می رسند...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شوخی یک رزمنده با دشمن بعثی

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «حميد شبانپور» 9 فروردین سال 1337 در خانواده ای عشايری در حومه مرودشت فارس ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصيلات ابتدايی را در روستای جمال آباد و راهنمایی و دبیرستان را در ارسنجان گذراند. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه نبرد شد و سرانجام 9 اسفند سال 1363 با سمت معاون گردان حضرت زینب (س) در منطقه سومار به شهادت رسید.

خاطره خودنوشت: شوخی یک رزمنده با دشمن بعثی

خانواده عزیز دو تا جوک برايتان می نويسم. چند شب قبل، چند نفر از برادران می روند که مين های بعثی را خنثی کنند. وقتی به ميدان مين می رسند می بينند يک بعثی دارد مين می کارد. شب ساعت دوازده بوده است. يکی از برادران می گويد شما اينجا بايستيد تا من بروم او را بترسانم يکی از آنها می رود بالای سرش می ايستد و دو تای دستش را جلو گوش های خودش باز می کند و چشمش را درشت و دندانهايش را نشان می دهد و دستش را کنار گوش خودش تکان می دهد. بعثی يک مرتبه نگاه بالای سرش می کند و از ترس فرياد می زند و فرار می کند.

داخل بعثی ها برادران هم می روند می آيند. جبهه ی خودمادن يک شب هم تعدادی از برادران رفته بودند برای شناسائی دوربينی را می بينند يک گروه از بعثی ها دارند می آيند چون خيلی نزديک بوده اند برادران خودمان فوری دراز می کشند و آيه ی و جعلنا را در دلشان می خوانند. بعثی ها از کنار آن ها رد می شوند و حتی پای يکی از برادران را له می کنند اما متوجه نمی شوند. در اينجا که خداوند می فرمايند دشمنان اسلام کرند و کورند عملاً برای ما ثابت شده است.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده