چند روز در هتل جبهه
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «ابراهيم اجرايی» 8 آبان سال 1341 در خانوادهای مذهبی در شهرستان سروستان ديده به جهان گشود. 6 ساله بود که به با خانواده به شيراز مهاجرت کرد. در 7 سالگی جهت کسب علم و دانش راهی مدرسه شد. دوران ابتدايی و راهنمایی را با موفقيت پشت سرگذاشت. دوران دبيرستان را به صورت شبانه تا سال چهارم گذراند و موفق به اخذ مدرک ديپلم شد. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 31 شهریور ماه 1361 در منطقه عملياتی سوسنگرد در مبارزه با دشمن بعثی بر اثر اصابت تير و ترکش به شهادت رسید.
متن نامه «2»:
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. دایی عزيزم سلام. پس از شنيدن سلام از راه دور اميدوارم که حالت خوب باشد و هميشه شاد و خرم باشی. دایی عزيزم اول از لطف شما خيلی ممنون و متشکر هستم که اين زحمت را به خود قبول میکنی و هر از گاهی برای روحيه بخشيدن به مادرم و خانواده به خانهی ما میروی و از اين راه آن ها را آرام میکنی اميدوارم که حال بیبیام و زن دایی و مهدی خوب باشد و دلم میخواهد همين الآن به جای من يک چند بوس به مهدی بکنی و او را به ياد من بياندازی که مرا فراموش کرده يا نه. دلم میخواهد هر موقعی که به خانه ما میروی ضمن دلداری به آن ها بگویی که شايد موقعی پيش بيايد که نتوانم نامه بفرستم و 2 الی 3 هفته و يا حتی 1 ماه طول بکشد و شايد نيايد یک موقع ناراحت نشويد.
دائم با مزدوران در ستيزيم
دایی جان اگر از حال من بخواهی با اطلاع شوی به حمدالله و به ياری خدای مستضعفين حالم خوب است و به دعاگویی شما مشغولم. در اين جا از لحاظ خوراک به طور کامل خوب و از لحاظ استراحت هر 24 ساعت 26 ساعتش خواب هستيم و از لحاظ جنگ دائم با مزدوران در ستيزيم و ان شاءالله به هفتهی جنگ هم نزديک هستيم و همچنين به حمله که اميدوارم اين آخرين حمله باشد و اميدواريم که مزدوران آمريکایی را کاملاً از خاک بيرون کرده و با هم برای زيارت کربلا برويم. ان شاءالله.
جز معجزه در جبهه چيز ديگری وجود ندارد
در اين جا جز معجزه چيز ديگری وجود ندارد. سنگر ما تقريباً بين تمام سنگرها وجود دارد و هر روز عصرها و شبها خمپاره در اطراف ما فرود میآيد و هيچ آسيبی به سپاهيان اسلام وارد نمیآورد حتی سنگری بود که خمپاره 3 متری آن فرود آمد و ترکش آن به اطراف سنگر و داخل سنگر رخنه کرد و هيچ يک از برادران ما آسيبی نديد. اين جا فقط يک کيف جالبی دارد (البته برای من و بقيه هم که هر کسی برای خودش کيفيت های مختلف) و آن اين است که من و دو برادر ديگر که خدمهی کاليبر 50 هستيم شب ها که موقع نگهبانی ما فرا میرسد از شوق فوری از خواب بيدار شده خود را آماده کرده و برای کشتن مزدوران به طرف کاليبر 50 میروم و هر موقعی که با دوربين میبينيم که سر و کلهی مزدوران پيدا شد آن ها را به رگبار میبندم.
چند روز در هتل جبهه
راستی من نمی دانم که چکار کرده بودم که خدا مرا به اين مکان مقدس رسانيده و هميشه به درگاه ايزد مننان شکرگذار هستم. در اين جا من بسيار تغيير کردهام از همه لحاظ و آن هم جنگ من را تغيير داده است... دایی جان از شما ممنون هستم که میخواستی اورکت به من بدهی، در اين جا هوا گرم است و مقداری هم شبها پشه است و تازگیها يک پماد قرمز رنگی به نام AUTAN به ما داده اند (هر نفر يک دانه) شب ها که آن را به خود میزنيم و ديگر از ستون پنجم (پشه) خبری نيست.
و همچنين قرص هايی به ما دادهاند که اگر ما يکی از آن ها را (هفتهای 1 دانه) بخوريم ديگر از گرما و عرق کردن خبری نيست. خلاصه بگذريم اين جا خدا نصيبمان کرده که در خط مقدم هستيم و بهتر است بگويم اين جا هتل جبهه است. خيلی حرفها است که ذکر کنم و به علت نداشتن کاغذ از آن ها معذورم.
همه را سلام می رسانم
بی بی، زن دایی، مهدی سلام و دعا میرسانم. پدر و مادر سلام و دعا میرسانم و از آن ها میخواهم که مرا حلال کنند و ببخشند چون من در اين ايام که نزد آنها امانتی بودم جز ضرر به آن ها چيز ديگری نرساندم. برادرانم و خواهرانم سلام میرسانم زياد و خالهام و مادر زياد سلام میرسانم، بچه های خالهام را همگی سلام میرسانم.
به مهدی بگو که (آبادان) سلامت رسانده است اميدوارم که همگی مرا ببخشيد و حلال کنيد زيرا ممکن است هر لحظهای مرگ فرا برسد و ديگر جای حرفی نباشد. تنها کاری که شما بايد بکنيد اين است که بعد از هر نماز حداقل 5 مرتبه اين ذکر را بخوانيد. خدايا خدايا تا انقلاب مهدی خمينی را نگهدار. ديگر عرضی نيست به جز اين که ما هميشه از انقلاب مان طرفداری کنيم و خون شهيدان گذشته را به هدر ندهيم و در مقابل ضد انقلاب (منافقين خلق) بايستيم یا بکشيم و يا کشته بشويم. خداحافظ. به اميد پيروزی حق بر باطل.
مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد. امام خمينی. اين ذره جهان به کس نماند باقی، رفتند و رويم و ديگر آيند و روند. ما ز درگاه حسين ابن علی ماهانه داريم، کی طمع بر ثروت بيگانه داريم. والسلام.
انتهای متن/