خاطره‌ای از شهید بهمن امیری «13»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعد از گذشتن از چند شهرک دارالخوئين گذشتيم. به نزديکی آبادان رسيديم. ناگهان منورها پيدا شدند...» متن کامل قسمت سیزدهم خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

منورهايی که چند دقيقه‌ای يکبار تاريکی را می‌شکند

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «بهمن اميری» یکم فروردین سال 1345 در شهرستان ني ريز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. دوران راهنمایی را در مدرسه فاطمی و دوره هنرستان را در مدرسه آب باریک شیراز گذراند. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران در آمد و عازم جبهه نبرد شد. وی پس از سالها مجاهدت سرانجام 4 تیر ماه 1367 آسمانی شد.

بیشتر بخوانید: در پی اعلام نتايج کنکور دانشگاه امام صادق(ع) // قسمت 12

متن خاطره خودنوشت «13» : منورهايی که چند دقيقه‌ای يکبار تاريکی را می‌شکند

26 مهر ماه سال 1363 از پادگان شهيد دستغيب بسوی شهرهای جنگ زده حرکت کرديم. قلبم احساس راحتی می‌کرد چون می‌خواستم بروم و حماسه‌های برادران رزمنده را مشاهده کنيم و از سرزمين‌هایی که بوی عطر می‌دهد سرزمين‌هايی که با خون بهترين فرزندان اين مرز و بوم رنگين شده است ديدن کنم.

به راه افتاديم. بعد از گذشتن از چند شهرک دارالخوئين گذشتيم. به نزديکی آبادان رسيديم. ناگهان منورها پيدا شدند. منورهايی که در چند دقيقه‌ای يکبار تاريکی را می‌شکند و در گوشه کنار منورها به هوا می‌پريدند.

وارد شهر آبادان که شديم همه جا سر و صدا طنين انداز گوش‌ها بود و نوازشگر شهری فرو رفته در غم و حسرت. در خيابان که حرکت می‌کرديم خمپاره های اجنويان وارد شهر می‌شد و سکوت شب را می‌شکست و با هر گلوله‌ای خانه مظلومی فرو می‌ريخت خلاصه شب تا صبح همين اوضاع بود هر چند گاه مورها به هوا می‌پريدند و صداها سکوت شبانه را فرو می‌شکست. در آن سرزمين برعکس صداهای ذلت بار سکوت آرامشگر شهر را می‌شکست.

به جهاد سازندگی فارس رفتيم حالا ساعت 9 شب بود و در آنجا نماز خوانديم و پس از ميل غذا به استراحت شبانه رفتيم.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده