حمامی دبش به روش سنتی
يکشنبه, ۰۶ آذر ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۰۰
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «ساعت 11 بود که داشتیم به روشی سنتی آب گرم میکردیم که حمام کنیم. اول برادر حمید حمام کرد و بعد هم یکی از برادران همرزم دیگرمون سر و صورت خودش را شست و نوبت من که رسید...» قسمت بیست و چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «عسکر زمانی» 11 بهمن سال 1372 در روستای تیرازجان از توابع شهرستان ممسنی و رستم دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در زادگاهش تا مقطع دیپلم با نمرات عالی گذراند. پس از دوران تحصیلی بیدرنگ به خدمت مقدس سربازی رفت و در پادگان 07 کازرون مشغول آموزش گردید. چند ماهی از خدمت نظام وظیفه نگذشته بود که در دانشگاه سراسری «مهندسی برق» و دانشگاه امام حسین (ع) پذیرفته شد. او با علاقه ای که به ولایت داشت دانشگاه امام حسین(ع) را برگزید. وی سرانجام 16 بهمن ماه 1394 در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید.
بیشتر بخوانید: پیامی در عکسهای مردم سوری برای ایران // قسمت 23
متن خاطره خودنوشت قسمت «24» : حمامی دبش به روشی سنتی
ساعت 11 بود که داشتیم به روشی سنتی آب گرم میکردیم که حمام کنیم. اول برادر حمید حمام کرد و بعد هم یکی از برادران همرزم دیگرمون سر و صورت خودش را شست و نوبت من که رسید آب را روی آتش گذاشته بودم و منتظر بودم که آب گرم شود که برادر محمدجواد از راه رسید و غذای ظهر را با خودش آورد و ما هم آمادهی صرف نهار و محمد جواد که قبل از ما سوار موتور شده بود و به عقب رفته و حمام دبشی زده بود و سه بار آن هم زنگ زد و هم وسایل مورد نیازشو آورده بود داشت تعریف میکرد که چه حمامی و این جور حرفها که من و حمید هم درآمدیم و به نوبهی خود این حس شادی او را خفه کردیم.
حمید گفت: آره وقتی میروی و نگاه پشت سرت را هم نمیکنی که ببینی دوستانی هم در انتظارند باید خوشحالی کنید.
و من هم گفتم: حداقل اگه حواست به من نبود چرا از حمید پرس و جویی نکردی و اینجا بود که دیگه از این امتیاز خود اصلاً صحبت نکرد.
و من هم گفتم: حداقل اگه حواست به من نبود چرا از حمید پرس و جویی نکردی و اینجا بود که دیگه از این امتیاز خود اصلاً صحبت نکرد.
بعد غذا محمدجواد داشت سهمیهی میوه هر کسی را میداد «البته میوه بهتر است قبل از غذا صرف شود حالا...» که اول مرا از انتظار درآورد و به محض اینکه میوه من را داد حمید هم زیر چشمی نگاهی کرد و گفت: نگاه کن همیشه شانس دارد و خوبها گیرش میآید. معلوم هست که «خسی» دوستش دارد. من هم گفتم: به آنجاها نمیرسد که بخواهم «خسی» داشته باشم. (خسی یعنی پدر زن)
حمید گفت: یعنی چه؟ من هم گفتم: همین الان هست که خمپاره بیاد دنبالمون. محمد جواد هم گفت: با کرنت مییاد دنبالت که حمید گفت: «خسی» میگه عسکر با خمپاره آمد و من هم به دنبال او.
گفت: نه میگه عسکر با کرنت آمد. (کرنت موشکی قابل هدایت است که توی این مدت شهدای زیادی تقدیم اسلام کرده است) و منظور از اینکه میگیم با کرنت آمد این هست که این موشک دنبال هدفش هست یعنی هر کسی که بخواهد از آن فرار کند باید سرعتش بیشتر از آن داشته باشد که این محال است و اگه به سمت تو آمد دیگه... و توی این مدت این موشک بیشتر به خودروها و تجمعات نیروها حمله کرده که خیلی از شهدای بهبهان با همین موشک شهید شدند.
این موشک به وسیلهی یک سیم بسیار باریک که بهش وصل است کنترل میشود و توی این محله که راه میرویم خیلی از این سیمها را میبینیم که نشان میدهد توی زمان درگیری چند مدت پیش خیلی از آنها استفاده شده است.
انتهای متن/
نظر شما