اشکهای یک شهید در روضه حضرت رقیه (س)
در مورد شهيد مصطفی صفریتبار تعريف كرد كه ايشان بعضی وقتها كه به خوابگاه میآمد میرفت زير پتو و با گوشی روضه حضرت رقيه گوش میداد و گريه میكرد.
و در ادامه گفت: او وقتی كه شهيد شد جدا از اصابت گلوله به سينهی او تركشی به صورتش برخورد كرد كه علاوه بر زخم كبود شده بود. و اينكه هنگام خاكسپاری مادرش او را وارد قبر كرد اما مادرش نمیدانست كه صورت مصطفی به اون شكل افتاده بود و بعد كه فهميد گفت: ای كاش صورت او را میديدم.
بعد مادرش گفت: وقتی بعد از شهيد شدنش رفتيم سر مزار حضرت رقيه سه بار مصطفی را ديدم كه يكی از آن ديدارها به اين نحو بود: كنار قبر حضرت رقيه نشسته بودم كه وقتی نگاه به دور خودم میكردم يكدفعه ديدم مصطفی كنارم نشسته و مستقيم را نگاه میكند و اصلا مرا نگاه نمیكند.
گفت: با دست صورتش را به طرف خودم برگرداندم كه ديدم طرف ديگر صورتش كبود است و سرم را برگرداندم و به مزار حضرت رقيه نگاه كردم و تا دوباره نگاه كردم ديدم نيست. السلام عليكم يا شهدا و الصديقين.