خاطره‌ خودنوشت شهيد پارسایی«2»
شهيد «سيد غضنفر پارسایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « در اين مدت که ما در جبهه شوش بوديم يک دقيقه‌ای نبود که صدای انفجار به گوش نخورد هميشه صبحانه و ناهار و شاممان خمپاره 60 و...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار ار در نوید شاهد بخوانید.

شام و ناهار به طعم خمپاره 60

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «سيد غضنفر پارسایی» سوم خرداد سال 1343 در روستای مشايخ دشمن زياری در خانواده‌ای مذهبی و متدين ديده به جهان گشود. وی در روستا تحصيلات خود را آغاز کرد و همراه با ادامه تحصيل به امرار معاش خود و خانواده پرداخت. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه نبرد شد و سرانجام 18 آبان سال 1361 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.

متن خاطره خودنوشت «2» : از پادگان اميديه به پادگان باهنر

بسم الله الرحمن الرحيم يکی از برادران انتظامات در بالای برج يک چهارطبقه‌ایی در نيمه شب از بالا به پايين پرت شد، ولی امام زمان نگذاشت که حتی کوچکترين صدمه‌ای به او وارد شود. در همان پادگان گروه بندی شديم و در تاريخ«13مهرسال1361»از پادگان اميديه به پادگان شهيد باهنر اهواز اعزام شديم و در آن پادگان اهواز 4 روز مانديم.


روز 17مهرسال 1361 از پايگاه اهواز به مقر، يعنی پشت جبهه کوشک مستقر شديم و دو روز در آنجا مانديم با تمامی تجهیزات، کلاه آهنی و تفنگ و نارنجک و غيره و در روز 19مهرسال 1361 به خود خط مقدم جبهه کوشک کنار شلمچه به مدت 10 الی 12 روز در خط مقدم بوديم و آنجا هم ديده شد که امام زمان واقعاً هميشه در جبهه می‌باشد.


شام و ناهار به طعم خمپاره 60

چون در اين مدت که ما در جبهه شوش بوديم يک دقيقه‌ای نبود که صدای انفجار به گوش نخورد هميشه صبحانه و ناهار و شاممان خمپاره 60 و 80 و 120 بود علاوه بر بقیه انفجارات مثل کاتیوشا و کاليبر و کلاش و غيره.

روز 30 مهر سال 1361 از جبهه کوشک به مقر تيپ برگشتيم و چون مقر تيپ تغيير مکان داده بود به ساید 4 اعزام شديم البته سايد در منطقه شوش واقع است و در سايد دو روز مانديم و باز به مقر تيپ در منطقه دشت عباس اعزام شديم.


واقعاً که جبهه مکتب انسان ساز است. هر چه من تعريف کنم تا کسی اين جاها را بررسی نکنند باور ندارد به خدا قسم که اين خداوند بوده که ايران را از دست اين مزدور آمريکایی گرفته ولاکن هيچ قدرت ديگری نبود چون اين بعثی‌ها تا آنجایی که ما خودمان ديده‌ايم تا کنار اهواز آمده بودند. يعنی بسياری از کارخانجات اهواز را با خاک يکسان کرده بودند و حالا می‌بينيم با آن همه پيشروی در خاک ايران خدا ياری نمود و قسمتی از خاک او را گرفته است و نيروهای ما دارند در آن با خود بعثی ها ‌‎می‌‌جنگند.

برادران چرا به جبهه‌ها نمی‌آييد و ببينيد که اين خدا نشناس‌ها چقدر به ايران لطمه وارد نموده چقدر روستاها را نابود ساخته است و با خاک يکسان کرده است و حالا می‌بينيم که نيروهايمان در نزديکی دشمن قرار گرفته‌اند و حتی می‌توانند با تير کلاش آنها را نابود کنند ولی نمی‌کنند همچنان کارهايی را که بعثی خدانشناس کرد.
انتهای متن/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده