خاطره‌ای از شهید بهمن امیری قسمت 27
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «صبح زود 15بهمن 1361 از خواب مادرم صدايم زد. بلند شدم و نماز خواندم و صبحانه هم خوردم و حرکت کردم تا با برادرم...» متن کامل خاطره بیست و هفتم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

سفر به آباده در سرمای زمستان

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «بهمن اميری» یکم فروردین سال 1345 در شهرستان نی ريز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. دوران راهنمایی را در مدرسه فاطمی و دوره هنرستان را در مدرسه آب باریک شیراز گذراند. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران درآمد و عازم جبهه نبرد شد. وی پس از سال‌ها مجاهدت سرانجام 4 تیر ماه 1367 آسمانی شد.

بیشتر بخوانید: نوای اذان رزمنده‌ای که دل‌ها را می‌لرزاند // قسمت 26

متن خاطره خودنوشت قسمت «27» : سفر به آباده در سرمای زمستان

بسم الله الرحمن الرحيم/ تصميمی که ماه ها پيش گرفته‌ام اکنون عملی شده است. روز 13 بهمن ماه 1361 در شيراز با 16 نفر از برادران هم دبيرستانی ثبت نام کرديم و روز بعد 14 بهمن ماه يک سری به خانه رفتم تا خداحافظی کنم ولی متأسفانه ماشين نبود که صبح 15بهمن 1361 برگردم.

شب که تازه رسيده بودم اول در دعای کميل که توسط يکی از برادران پاسدار نی‌ريزی خوانده می‌شد شرکت کرده و شب هم تا ساعت 10:30 دقیقه که شب سردی هم بود در ده می‌گشتم تا وسيله برای صبح پيدا کنم ولی هيچ وسيله‌ای پيدا نشد و ساعت 11 به خانه برگشتم و خوابيدم و تصميم گرفتم فردا صبح زود بلند شوم و با برادرم به آباده بيايم تا با مينی بوس‌های آباده به شيراز بيايم.

صبح زود 15بهمن 1361 از خواب مادرم صدايم زد. بلند شدم و نماز خواندم و صبحانه هم خوردم و حرکت کردم تا با برادرم به آباده برويم. زير ده که آمديم برف و سرما ريزک شروع به زدن کرد و هی که اين‌طرف می‌آمديم باد با فشار زيادتری می‌وزيد و خيلی اذيت می‌کرد.

وقتی دانه های سرما ريزک در چشمانم می‌خورد و سرما زياد فشار می‌آورد به آباده رسيديم و چندين دور در خيابان‌های آباده زديم تا ماشين را پيدا کرديم و بعداً خداحافظی کرديم و برادرم برگشت و من هم به شيراز آمدم و به مدرسه رفتم و ظهر و شب هم در مدرسه بودم و وسايلم را جمع کردم و به اصطلاح بار سفر بستم.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده