اشکهای بیاختیار به یاد یک یتیم
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «صفر برومندی» يکم فروردين سال 1337 در روستای سهل آباد شهرستان ارسنجان دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تا کلاس پنجم ابتدایی را در آن روستا گذراند و دوران راهنمایی را تا کلاس سوم در مرودشت گذراند. پس از آن به ارتش پیوست وی سرانجام 3 اردیبهشت ماه 1361 به شهادت رسید.
متن خاطره «2» : اشکهای بیاختیار به یاد یک یتیم
الان ساعت 7 غروب بارانی روز 8 بهمن 1360 است. داخل سنگر تنها نشسته ام و سنگر هم در اثر بارش زياد سقف آن چکه می کند و من براثر تنهايی با ضبط صوت کوچکی که بچه ها آوردهاند میخواستند تا موقع درگيری مزدوران بعثی صدای خمپارهها و تانکها و تيرهای آسمان خراشی را برای يادبودی ضبط نمايند.
خود را مشغول کنم ولی اين ضبط هم نمی توانست مرا سرگرم کند زيرا من بر اثر تنهايی به ياد يتيمان بی مادری افتاده ام که نمی توانم پيش خود حتی دهانم را باز نمايم يا کتابی را مطالعه کنم و بی اختيار اشک در چشمانم حلقه میبندد و به ياد بچه های بیسرپرستی میافتم که زمانی برای خودشان مادری داشتند ولی اينک بر اثر چرخش روزگار دامن گرم و پر مهر و محبت مادری را از دست دادهاند.
محبت مادری
من پيش خود میانديشم که آن کودک 9 ـ 8 ساله چگونه اين زمستان و سرما را بدون محبت پشت سر بگذارد و من با وجودی که خودم در اين جبهه از تمام امکانات زندگی بیبهره و دور هستم باز انديشهام در حول محور يتيمان است. آدم های زيادی از جلو چشمانم رژه میرود که آيا شب هنگام دختری خردسال میتواند به دامان چه کسی پناه ببرد و راز دخترانه خود را به که گويد و آيا چه کسی سحرگاهان او را روانه مدرسه سازد. بعد از يک هفته رفتن به مدرسه روز جمعه خود را با کی به سربرد.
شنبهها برای دوستان از جمعه خويش چه صحبت کنند. آيا اين است راه و روش زندگی و خوشا به حال مادرت. اميدوارم که برادرانت هر چند هم که هنوز خودشان به محبت پدری و مادری احتياج دارند بتوانند تو را آنطور که بايد و شايد پرورش دهند تا در آينده تيری باشی بر چشم دشمن.
درود به روح مادرانتان
درود به روح پاک مادرت که تا آنجا که از دستش بر میآمد به شما فرزندانش محبت کرد و در آخرين لحظات زندگی هم شما را به برادرانت سپرد به اميد اينکه روزهای خوبی را پشت سر بگذاريد و باز هم درود بر چنين مادری او هميشه با خدای خود راز و نياز می کرد و پيوسته به ياد ديگران بود و بارها می گفت خدايا چگونه زيستن را به من آموختی و من خودم میدانم که چگونه خواهم مرد.
انتهای متن/