جام شهدای کوهمره سرخی و بازی با تیم چنارفاریاب
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «محمدحسين جانبازی» 25 فروردین سال 1339 در روستای ماصرم سفلی از توابع کوهمرهسرخی دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و دوران تحصیلی را تا مقطع دیپلم با موفقیت پشت سرگذاشت. سال 1359 در دانشسرای تربيت معلم ثبت نام کرد و سپس بعنوان معلم در مناطق محروم و عشاير مشغول خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 27 اردیبهشت 1360 در جبههی شرهانی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد.
متن خاطره «7» :
امروز صبح بعد از خواب و صرف صبحانه میخواستم با سهراب به چنار فاریاب برویم برای دیدار عمو علی حسین. قرار بود گندم هم به آسیاب ببریم. بالاخره هیچکدام از تصمیمات جور نشد. برادر حمزه شهریاری به ماصرم آمده بود بالاخره رفتیم به خانه. عبدالرسول برادر شهریاری میهمان بود. بالاخره تا ظهر آنجا بودیم. نزدیکیهای ظهر به اتفاق سهراب و زمان و حمزه به باغ رفته و گشتی زدیم و برای ناهار برگشتیم.
بعد از ناهار و به اتفاق سهراب به چنارفاریاب برای دیدن عمو علی حسین رفتیم وقتی که به خانهشان رسیدیم. جلوی ایوان خوابیده بود حال و احوالی کردیم و رفتیم داخل نشستیم. طولی نکشید که اراض هم به اتفاق برادر دیگری که همراهش بود آمدند سری هم به خانۀ امراض زدیم و به خانه برگشتیم گفتند شرکت تعاونی وام می دهد. وام هم جور نشد محمد حسین جانبازی 9فروردین 1362 والسلام.
امروز در مسابقات جام شهدای کوهمره سرخی ما یک بازی با تیم چنارفاریاب داشتیم. صبح به اتفاق اعضای تیم با اتومبیل برادر نامجو و تراکتور سیدمحمود همراه با تماشاچیهای زیادی به طرف ماصرم علیا محل برگزاری مسابقات حرکت کردیم.
داور خیلی خوبی هم از سپاه آورده بودند. تیم چنارفاریاب تیم قوی بود ولی ما بازی خیلی خوبی را ارائه دادیم باد سختی هم میوزید. دو نیمه بازی کردیم مساوی بدون گل تمام شد دو تا ده دقیقه وقت اضافه بازی کردیم و باز هم بدون گل تمام شد بازی به پنالتی کشید و چنارفاریاب دو بر هیچ از ما برد.
بعد از بازی به خانه آمدم دیدم مهمان داریم. مهمانها برادران عبدالحسن و عبدالعلی بودند قرار شد شب منزل ما بمانند. بعد مقداری خوابیدم و بلند شدیم سری به خانه دائیم رفتم. چند نفری از مورجان آمده بودند بعد از آن سهراب رفت و میهمانها را آورد و بعد از شام برادر تیمور محمدی و چند نفر دیگر هم آمدند که شب خیلی خوبی بود. محمد حسین جانبازی 10 فروردین 1361 والسلام.
امروز بعد از صبحانه به اتفاق میهمانان از خانه خارج شدیم و به جلوی قلعه رفتیم میهمانها به طرف شیراز حرکت کردند و ما به پشت قلعه رفتیم. امروز هم مسابقه با تیم بنگرد داشتیم بر سر مقام سومی و یا چهارمی جام شهدای کوهمره سرخی. هوا بارانی بود از پشت قلعه زمین بازی را از دور نگاه کردیم هیچکس نیامده بود لذا به داخل قلعه آمدیم و مشغول والیبال شدیم دو گیم بازی کردیم که بچهها صدا کردند دور زمین جمع شدهاند برویم بازی کنیم.
با تراکتور و لندرور به طرف زمین بازی حرکت کردیم باران رفته رفته شدت پیدا میکرد وقتی به زمین رسیدیم دیدیم که داور نیامده است لذا دوباره به طرف خانه برگشتیم و ناهاری خوردیم سر پدربزرگ را هم اصلاح کردم بعد از آن سری به خانۀ دائیم عبدالرسول رفتم و درباره مسائل وضو و تیمم بحثهایی شد و بعد از مراجعت از خانه دائیم در ایوان بودم که صمد آمد منزل دائیم مشهدی امیر حسین حدود یک ساعتی نشستیم بحث دربارۀ فوتبال بود بر سر مسابقه ما و چنارفاریاب بحث شد و معایب و محاسن بازی یادآوری شد. محمدحسین جانبازی 11فروردین 1362 والسلام.
انتهای متن/