بهترین حس دنیا در لباس احرام
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد حاج «حبيباله کريمی» هفتم اسفندماه سال 1336 در يک خانواده مذهبی در شهرستان آبادان دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. پس از گذراندن دوران تحصیلی و اخذ مدرک دیپلم به خدمت سربازی رفت. با آغاز جنگ تحمیلی در آبادان ماند و از میهن اسلامی دفاع کرد. سال 1361 دوره عمومی سپاه را در اهواز گذراند. سال 1360 پدرش را در درگیری اشرار از دست داد. وی سرانجام پس از 8 سال حضور مستمر در جبهه 22 فروردین 1366 به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای شیراز به خاک سپرده شد.
شهید حبیباله کریمی سال 1365 به سفر زیارتی حج تمتع مشرف می شود. وی در دفتر خاطرات خود از این سفر معنوی می نویسد.
بیشتر بخوانید: مظلومیت علی و درب خانهای نیم سوخته / قسمت14
متن خاطره قسمت «15» : بهترین حس دنیا در لباس احرام
بالاخره در ساعت 5 صبح با دو ماشين بدون سقف راهی مکه شديم. ابتدا در 6 کيلومتری مدينه در مسجدالشجره مُحرم شديم. جايی که رسول خدا مُحرم شد و در آنجا دو رکعت نماز تحیت به جا آورديم.
جداً به انسان در لباس احرام چه حالتی دست میدهد قابل توصيف نيست فقط همه در يک لباس و آن هم دو تکه پارچه سفيد چقدر زيباست فلسفه حج.
در ساعت 3 شب به مکه رسيديم (يک ساعت اتوبوس خراب شد) و سپس به العزيزيه 6 که محل اسکان ما در مکه بود رفتيم. اين محل تا مسجد الحرام حدود 8 کيلومتر میباشد و اين کار کمی برای زيارت مشکل میکند و سپس با اتوبوس به طرف مسجدالحرام رفتيم از درب اسلام وارد شديم و پس از طی چندين پلکان هوايی وارد مسجدالحرام شديم.
يک بار چشمانم به کعبه قبلهگاه مسلمين افتاد خشکم زد. نمیدانم که چه حالی به من دست داد. آخه من هنوز خودم را آماده نکرده بودم که يک بار به در خانه خدا برسم.
زبان و قلم از وصف ديدن خانه خدا عاجز است
چقدر زيباست و اصلاً زبان و قلم از اولين برخورد و يا حالت ديدن خانه خدا برای هميشه عاجز خواهد ماند زيرا قابل توصيف نيست من که هميشه خجالت میکشيدم. چند دقيقهای به خانه خدا نگاه کنم شايد از گناه بيش از حد است که کردم و در مقابل ذات اقدس قرار گرفتن کار بسيار سادهای نيست. خدايا تو را به جلال و شکوهت از گناهان ما درگذر که روز قيامت در صحرای محشر چطور میتوانيم با عدالت برخورد کنيم.
پس از هفت دور طواف و دو رکعت نماز در پشت مقام ابراهيم سپس به طرف آب زمزم که چند متری خانه خداست رفتيم که جداً بهترين و با نشاطترين آبی است که در طول زندگانيم خوردم. خداوند چقدر به هاجر و اسماعيل لطف داشته که در اين صحرای برهوت چنين آب گوارايی را از زمين جوشانده است جل الجلاله.
پس از تجديد وضو با آب زمزم به طرف مروه و صفا که دو کوهی هستند در چند متری آب زمزم رفتيم. کوی صفا و مروه کوهی بوده است که هاجر برای پيدا کردن آب چندين بار بين آن دو راه که حدود 500 متر میشود طی کرده است ولی در آن شرايط زيرا اکنون بين آن را سنگ سفيد فرش کرده و آن را مسقف کردهاند و چندين دستگاه خنک کننده در آن کار میکند ولی ما بيشتر به فلسفه وجودی حج که عبارت است از فلسفه تعبدی ـ سياسی ـ اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی حج کار داريم.
ادامه دارد...