خاطره شهيد حبيب اله کريمی «7»
شهيد حاج «حبيب اله کريمی» در دفتر یادداشت خود از خاطرات روزهای حج می‌نویسد: «روزها اغلب با استراحت و شب‌ها با دعا و نماز، هر روز سپری می‌شد و غصه و غم ما نسبت به اينکه يک روز به رفتن نزديک می‌شود بيشتر می‌شد و فکر می‌کنم...» قسمت هفتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

ساواکی عربستانی

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد حاج «حبيب الله کريمی» هفتم اسفندماه سال 1336 در يک خانواده مذهبی در شهرستان آبادان دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. پس از گذراندن دوران تحصیلی و اخذ مدرک دیپلم به خدمت سربازی رفت. با آغاز جنگ تحمیلی در آبادان ماند و از میهن اسلامی دفاع کرد. سال 1361 دوره عمومی سپاه را در اهواز گذراند. سال 1360 پدرش را در درگیری اشرار از دست داد. وی سرانجام پس از 8 سال حضور مستمر در جبهه 22 فروردین 1366 به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای شیراز به خاک سپرده شد.

شهید حبیب‌اله کریمی سال 1365 به سفر زیارتی حج تمتع مشرف می شود. وی در دفتر خاطرات خود از این سفر معنوی می نویسد.

بیشتر بخوانید: کالاهای مصرفی و کارخانه‌های غربی / قسمت6

متن خاطره‌ قسمت ششم:

روزها اغلب با استراحت و شب‌ها با دعا و نماز هر روز سپری می‌شد و غصه و غم ما نسبت به اينکه يک روز به رفتن نزديک می‌شود بيشتر می‌شد و فکر می‌کنم مقداری در مورد اين چند روز بنويسم: يکی از برادران بعثه به کاروان سپاه آمد و گفت که عربستان اقدام به گذاشتن يک سری کرسی گذاشته که تقريباً همه بر عليه ايران و شيعه تبليغ می‌کنند.

يک کرسی بود که در مصلی مسجد نبی کنار درب رحمه‌ی و درب سلام و شيخ آن با يک زبردستی بسيار زياد همه را دور کرسی خود جمع می‌کرد و سپس در يک فرصت مناسب به انقلاب اسلامی توهين می‌کرد و اين برای ما که از تمام نقاط دنيا مسلمين آمده بودند و زياد در مورد ما اطلاع نداشتند و اين شيخ درباری با استناد به آيات قرآن و تفسير به رأی خود توهينات زيادی می‌کرد.

در نتيجه برادران نيز که می‌خواستند صحبت کنند و تفسيرات به رأی را بگيرند چون تريبون در دست او بود اجازه نمی‌داد و يک مشت ساواکی عربستان نيز با شلوغ کاری برادران ما را مجبور به نشستن می‌کردند. با اين توصيفات برادران سپاه خود را آماده کردند تا به اين مجلس بروند اگر اجازه بدهند برادران ما با منطق و اگر اجازه ندادند با زور و قدرت اسلام را نشان بدهيم.

در ساعت مقرر يعنی بين نماز مغرب و عشا شيخ به روی کرسی خود رفت و پس از نيم ساعت صحبت يکی از برادران مؤدبانه اعتراض کرد. آن‌ها نپذيرفتند و يکی ديگر از برادران روحانی که به عربی تسلط کامل داشت اعتراض کرد و باز ساواکی‌ها می‌خواستند او را بنشانند که برادران اعتراض و سپس مجلس را به راهپيمایی تبديل کردند و شعار عليه اسرائيل و آمريکا و شوروی می‌دادند و به شيخ درباری گفتند که اين‌ها دشمنان ما هستند نه ايران و شيعه بعد از مدتی با پليس سعودی اولين درگيری شد و برادران پس از يک درگيری پراکنده شدند. اين اولين درگيری با پليس سعودی در مدينه بود ناگفته نماند که با اين حرکت خيلی ازکشورها نسبت به حرکت و طرز تفکرات ما کاملاً آشنایی پيدا کردند.

ادامه دارد...

قسمت8

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده