پايگاهِ منتظران شهادت
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «کرامت اله زارعيان جهرمی» سوم فروردین سال 1346 در خانوادهای مذهبی در آبادان به دنيا آمد. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. با آغاز جنگ تحمیلی خانواده به جهرم عزیمت کردند و کرامت اله در مدرسه راهنمایی مهديه جهرم مشغول به تحصيل شد. دانش آموز بود که راهی جبهه شد و سرانجام 28 اردیبهشت سال 1361 در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای رضوان جهرم به خاک سپرده شد.
متن خاطره روزنوشت «6» : پايگاهِ منتظران شهادت
تاريخ چهارشنبه 11 فروردین 1361 . از خواب بيدار شدم و وضو گرفتم نماز خواندم و بعد آمدم از دوباره خوابيدم و برای صبحانه بيدارم کردند و نان پنير خوردم و بعد گفتند که برادری میخواهد سخنرانی کند.
وقتی که به خط شديم آن برادرگفت: کسانی که میخواهند مرخصی پايان خود را بگيرند همين الان بروند وسایلشان را بياورند. من و احسان رفتيم و وسايلمان را آورديم و گفتند برويد دهکده برای تصفيه حساب در آن جا ما يک برگه گرفتيم و رفتيم در صف اسلحه خانه در آن جا گفتند که هرکسی اسلحه غنیمتی داشته باشد بايد از فرماندهشان برگه و امضا بياورد.
من هم که اسلحهام غنیمتی بود رفتم پيش آقای دوانی معاون فرمانده گروهان و از او يک برگ و امضا برای اسلحه گرفتم و بردم در صف اسلحه خانه و به دست احسان دادم و برگه خودم و احسان را گرفتم و به قسمت موتوری رفتم و در آن جا بعد از معطلی زیاد از مسئول موتوری امضا گرفتم و آمدم در صف اسلحه، اسلحه را تحويل دادم و امضا گرفتم و بعد به تدارکات رفتم و کوله پشتی را تحويل دادم و از مسئول تدارکات امضا گرفتم و کارت سبز و پلاک و برگهای که سه مسئول امضا کرده بودند تحويل دادم.
با يک گروه 113 نفری از دهکده خارج شديم که من یک دفعه دايی حسن را ديدم و او به من گفت که کجا میخواهی بروی؟ من گفتم که میخواهم بروم جهرم و دايی گفت بيا بريم دهکده بهشتی تا اورکتی به تو بدهم بروی جهرم و من هم رفتم و بعد از آن جا به شوش رفتم (اعزام نيرو شوش)
در اعزام نيرو به ما گفتند برويد کیفتان را از مسجد بياوريد و وقتی که آورديم گفتند که مسئول شما رفته پايگاهِ منتظران شهادت تا برای شما برگه بگيرد و بايد بيايد و من هم تا ساعت دو ايستادم و بعد نماز خواندم.
رضا صابری آمد گفت که برويم دهکده خلخال من هم قبول کردم و با هم رفتيم دهکده خلخال و در آن جا صابری تسویه حساب کرد و بعد آمديم دهکده بهشتی و در آنجا او دوربين خودش را که امانت داده بود گرفتيم و من دايی را ديدم که داشت میرفت دهکده تسویه حساب. بعد رفتم شوش در اعزام نيرو به ما گفتند مسئولی که شما داشتيد در اهواز هر که بود به او داد و بعد خودش نيز رفته شيراز و ما هم به اعزام نيرو گفتيم ما 29 روز بوديم يک برگه به ما داد و ما هم رفتيم دژبانی و قسمت موتوری و يک مينی بوس گرفتيم و به پايگاه اعزام رفتيم و در آن جا وضو گرفتيم نماز خوانديم و خوابيديم.
تاريخ پنج شنبه 12 فروردین 1361. صبح زود از خواب بيدار شدم وضو گرفتم و نماز خواندم و بعد حرکت کرديم از مبارزان به ما اتوبوس واحد دادند اما پر نشد رفتيم مبارزان در مبارزان چند نفر ديگر سوار شدن و بعد ساعت 9صبح از اهواز حرکت کرديم و ساعت 12ربع به بهبهان رسيديم و به سپاه رفتيم و اذان گفت وضو گرفتم نماز خواندم و نهار خوردم و بعد ساعت 2حرکت کرديم و ساعت8 رسيديم به شيراز و به پادگان مسگر رفتيم و از آن جا فلکه ولی عصر رفتيم و وضو گرفتم نماز خواندم و بعد سوار ماشين حسين شدم و ساعت 10 و رب حرکت کرديم ساعت 12 به جهرم رسيدم و به خانه رفتم.
انتهای متن/