جوک تاریخی
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «رحمتاله برزگر» دهم مرداد سال 1338 در روستای عباسآباد مرودشت دیده به جهان گشود. دوران تحصیلی را تا مقطع دیپلم در رشته انسانی گذراند. سال 1358 به خدمت سربازی رفت و سرانجام چهارم مهرماه 1359 در منطقه شلمچه به شهادت رسيد. پیکر پاکش در گلزار شهدای مرودشت به خاک سپرده شد.
متن خاطره «5» : جوک تاریخی
پنج شنبه16اسفند سال 1358 از صبح ساعت 11 رفتيم تپه بالا نزد دو نفر از دوستان که در بالا بودند و چون 3 روز چايی نخورده بوديم در آنجا دوباره چای دم کرديم و خورديم و پس از تعريف و گفتگو و نماز حدود دو بعدازظهر که ناهار آماده شده بود از بالا آمديم و ناهار خورديم و کمی پوتينهای خود را واکس زديم و دوباره حدود ساعت 5:30 دقیقه عصر رفتيم تپه بالا که دوستم داشت چادرش را درست میکرد و ما رفتيم داخل و يک ليوان چای خورديم و بازگشتيم که باز اعلام شد نگهبان هستيم.
روز جمعه17 اسفند سال 1358 من با يکی از بچه ها نگهبان بودم و موقعی که از نگهبانی آمديم نماز صبح را خوانديم و خوابيديم تا ساعت 12:30 دقیقه که از خواب بيدار شديم صبحانه خورديم و بعد ناهار؛ ضمنا روز قبل ساعت 6 عصر که ما بالا بوديم، يکی از بچهها که در سلول بود و رفته بود صبحانه بگيرد و در سلول آن را روی زمين ريخته بود و بعد ما که آمديم گفتيم: صبحانه گرفتی؟ گفت بله ولی مربا ريخت روی زمين، گفتيم از دوباره گرفتی؟ گفت نه جمعش کردم! که يک جوک تاريخی گفت که نظريش پيدا نمیشد.
و در همان شب با يکی از بچه ها درباره خاطرات گذشته و هدفهای آينده سخن گفتيم؛ در صبح جيره غذايی کم بود و به پيشنهاد من هر کدام ده دانه کشمش خورديم که مورد قبول آن ها واقع شد و من باز از شربت مريضيم خوردم و هم چنین يک قرص و شب طبق معمول نگهبان بودم و سروان تولايی آمد و دوباره رزم انفرادی سوالاتی از من کرد.
انتهای متن/