خاطره خودنوشت شهيد رحمت‌اله برزگر «6»
شهيد «رحمت‌اله برزگر» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ی اين شهر يک خيابان بيشتر نداشت و چند مغازه انگشت شمار در آن دیده می‌شد و ما وارد يک مغازه شديم و تعدادی عطر گل خريدم و برگشتيم به مقرمان...» متن کامل خاطره ششم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.

خرید عطر و گل

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «رحمت‌اله برزگر» دهم مرداد سال 1338 در روستای عباس‌آباد مرودشت دیده به جهان گشود. دوران تحصیلی را تا مقطع دیپلم در رشته انسانی گذراند. سال 1358 به خدمت سربازی رفت و سرانجام چهارم مهرماه 1359 در منطقه شلمچه به شهادت رسيد. پیکر پاکش در گلزار شهدای مرودشت به خاک سپرده شد.

متن خاطره «6» : خرید عطر و گل

صبح روز 18 اسفند سال 1358 تا ساعت 12:30 دقیقه ظهر خوابيده بوديم و بعد صبحانه و چند ساعتی بعد ناهار خورديم و من يک حلب آب با چوب داغ کردم و سرم را شست و شو دادم و بچه ها هم همين طور؛ بعد با آن آتش من يک چايی خوش طعم درست کردم و خورديم و شب ديگر نگهبان نبودم و استراحت داشتيم و سروان يکی از ما را خواست و مقداری پول جهت جيره راه به ما داد نفری 60 تومان که قرار شد بقيه‌اش را بعدا بپردازد و شب را با بچه‌ها تمام آوازهايی که بلد بوديم خوانديم و خوابمان برد.

يکشنبه 19 اسفند سال 1358 امروز زودتر از هر روز بيدار شديم و صبحانه خورديم و از سر گروهبان اجازه گرفتيم و به اتفاق بچه ها رفتيم شهر. اين شهر يک خيابان بيشتر نداشت و چند مغازه انگشت شمار در آن دیده می‌شد و ما وارد يک مغازه شديم و تعدادی عطر گل خريدم و برگشتيم به مقرمان.


الان ساعت 3:20 دقيقه بعدازظهر است که روی پتو زير آفتاب نشسته‌ایم و سربازها ناراحتند که عوض خواهند شد؛ نزديک ساعت 6 عصر است يکی از بچه‌ها بالای تپه است به سلول من آمد و به اتفاق هم شام را که کمی تخم مرغ و برنج بود خورديم و بعد از آن به پاس نگهبانی رفت سر پست و من هم پاس دو بودم و شب گذشت و صبح خوابيده بوديم که يکی از دوستان ما را از خواب بيدار کرد و چند ساعت باهم بوديم و ضمنا در شب چند منور پرتاب کردند که سول ما را به لرزه درآمده بود.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده