استراتژی متفاوت در مواجهه با دشمن
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «هوشنگ رستمی» چهارم خرداد سال 1319 در خرمآباد لرستان دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصيلات خود را تا مقطع لیسانس در رشته علوم و فنون نظامی گذراند. اردیبهشت سال 1344 به استخدام ارتش درآمد. پس از سپری نمودن دورههای آموزشی، داوطلبانه به تيپ 55 هوابرد شيراز منتقل شد. سال 1357 با شروع درگیری در کردستان خود را به جبهه غرب رساند و تا پایان جنگ حضور مستمر در جبهه داشت. وی سرانجام پس از سالها مجاهدت 20 آذر سال 1369 در حین پاکسازی ميدان مين بر اثر انفجار مين به شهادت رسید. پیکر پاکش در بهشت رضا خرم آباد به خاک سپرده شد.
قسمت هفتم خاطره خودنوشت شهید رستمی : استراتژی متفاوت در مواجهه با دشمن
روز بيست و پنجم بهمن 1359 چيز قابل ملاحظهای با خود داشت و آن روز نسبتاً خوب بود و گرچه هوا صاف بود ولی لکههای ابر کوچکی ظاهر شدند و آفتاب توام با کمی سوز احساس میشد، تعدادی از سربازان را برای انجام کارهای ضروری پايين فرستادم، چون خودرو نيامده بود به صورت پياده با تامين فرستاده شدند، اگر چه فرمانده گردان خيلی جانب احتياط را در نظر میگرفت و معتقد بود که به صورت پياده شهر نيایند، چون ممکن بود در بين راه با آنها کمين شود، ولی نظر من مثل او نبود و معتقد بودم اگر همهاش در پايگاهها باشيم و روبرويی با دشمنان صورت نگيرد و يا کلاً از پايگاه به صورت پياده خارج نشويم چند عامل باعث تضعيف ما میشود که آنها عبارتند از:
1. نفرات اگر راکد باشند بدنشان به صورت قابل ملاحضهای از نظر توانايی افت میکند و چون ممکن است که هر گونه ماموريت يا درگيریهايی رخ دهد، بنابر اين برای پرسنل گران تمام میشد.
2. دشمن اگر ببيند که ما به هيچ وجه از پايگاهها خارج نمیشويم، ممکن است که اين مسئله را دليل بر ضعف روحی بداند و خود را به ما نزديک کنند و باعث خساراتی شود.
3. سرباز اگر با تجهيزات خود از پايگاه خارج نشود و در خارج از پايگاه آن کنجکاوی يا لااقل توجه به تامين خود و حفظ جان خود را در نظر نگيرد و يا در جريان يک فضای واقعی قرار نگيرد آن اعتماد به نفس را نسبت به خود به دست نمیآورد بنابراين خود را نمیتواند نسبتاً آن جور که مورد نظر است توجيه کند.
4. مهمتر از همه حالت آفندی يا روحيه آفندی برای سرباز هميشه يک اصل میباشد و بايد اين روحيه تقويت شود و هميشه در سرباز با قوت هر چه بيشتر باقی بماند.
بنابر آن چه گفتم، سربازان را فرستادم و فرمانده گردان را متقاعد کردم آنها رفتند و عدهای که روز پيش با خود رفته بودند از شهر پياده برگشتند و اتفاقی هم نيفتد، آن روز 2 سری هلیکوپتر آمدند، يک مرتبه 5 فروند و سری دوم 7 فروند که 5 ،فروند آن 214 يا اصفهان و 2 فروند هلیکوپتر کبری بودند محموله آنها سوخت و ساير نيازمندیها بود.
در پايگاه من تا اين لحظه که ساعت دوازده و بيست دقيقه است اتفاقاتی نيفتاده است. یک سرباز در سر تيپ به سنگر من تلفن زد که صدای گوسفندی در پشت سيم خاردار به گوش میرسد، من فکر کردم که حيله دمکراتها است چون آنها گوسفندها را به داخل پايگاهها میرانند و خودشان در داخل گوسفندان به پايگاه نزديک میشوند.
گفتم مراقب باشيد الان میآيم، سریع به آن سنگر رفتم که 2 سنگر با سنگر من و بيش از 15 متر فاصله نداشت، هنوز قسمتهايی که آفتاب نمیتابيد و نمسار بود و برف باقی بود، وقتی رفتم تا نزديک سيم خاردار و گوش دادم ديدم روباهی میباشد که شايد به خاطر بوی غذا آمده بود و در پشت سيم خاردار صدا میکرد و با ديدن من دور شد و فرار کرد.
انتهای متن/